پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دل شوق وصال کوی دلبر میزد بر قامت خود عطر معطر میزدتا گنبد و گلدسته و تا صحن رضا پیوسته کبوترانه پرپر می زد سپیده اسدی...
☆رباعی☆دلبسته چنان کبوتران پر میزد بر قامتِ خود عطرِ معطر میزدتا گنبد و گلدسته،رضا بود رضابا شوق وصال حلقه بر در میزد سپیده اسدی باتخلص مهربان...
باغبان روزگار، گل را معطر می کند تا مشام جان ما را پر کند بوی بهار....پس بیا چون باغبان روزگار، در دل هر رهگذر، یک غنچه ی لبخند کار.....حجت اله حبیبی...
هر شنبه که دیدار میسر گرددروزم به وجود تو منور گرددهر وقت تو باشی همه جای خانه با عطر حضور تو معطر گردد...
بادبا هزاران نغمه ی معطرآمده است ... روسری ات رابرداشته ای مگر ؟؟!!...
چشمان تو،شب شعرندقلب من نوازنده ی موسیقی اشعاری استکه با هر بار پلک زدن از چشمان تو تراوش می کندو هوا را معطر از عطر عاشقانه های لبریز از چشمان تو می کند....
گلی از شاخه اگر می چینیم ، برگ برگش نکنیم و به بادش ندهیملااقل لای کتاب دلمان بگذاریم و شبی چند از آن را هی بخوانیمو ببوسیم و معطر بشویم ، شاید از باغچه ی کوچک اندیشه یمان گل روید . . ....
عطر موهای توستکه معطر کردهحوالی دلم را... ️️️...
اینجااحتمالِ اینکه یک شبِ سرد پیراهنش را به بوی محبوبههای شب، معطر کندبه صفر رسیده است!...
باران که میگیردهوا، عطر تو را می آوردتو زیر باران میرویشهری معطر می شود...
معطر می کنی با خنده ات حال و هوایم را... ️...