شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
رفت...بیهوده برف می آیدآسمان دیر قند می ساید...
تو سرگرمِ تماشایی ومن گرمِ تماشایتتماشای تماشایت تماشایی تماشایی ست...
دوره سعدی و حافظ صحبت از زلف تو بودنوبت دوران من شد روسری سر کرده ای؟!...
عرق نشسته به پیشانی تو.. در پی آنم که شیشه نزد تو آرم کمی گلاب بگیرم...
گرچه مثل برج ایفل استوارم من در عشقهر کجا باشی به سویت برج پیزا می شوم...
فوت خواهم کرد شمعِ کیک راچشمِ تو در حد حاجت روشن است...
به آهوها بگو از راه مشهد زود برگردندرضا انگور خورده ست و کسی ضامن نخواهد شد...
پالتو گرمم نخواهد کرد.. آه جای دستش توی جیبم خالی است...
عاشقیم و زخمیان خاطراتآلزایمر به دادمان برس...
روی قبرم چهار واژه بس است"اولین بار نیست که می میرد"......
هر کس به من خنجر زد آن را درنیاوردماین گونه آسان می شمارم دوستانم را...
گل می خرم هنوز اگر چه برای سطلتا گل فروش بو نَبَرَد که تو رفته ای...
بعد از تو مهار اشک دشواربعد از تو فریب خلق آسان..هی بی تو پیاز خُرد کردم...
من بر لبانم قفل.. تا چیزی نگویماو با نگاهش حرف هایی زد.. بماند...
لبخند می زنی به من از پشت ماسک، آهعطر گل رزی تو در آن سوی پنجره...
از ماجرای عشقت،رو سفید بیرون آمدند، موهایم......
ماهبرکه ای ستدر آسمانکه عکس تودر آن افتاده...
کمی تغییر کرده امبرای شناختنمعکسم را مچاله کن!...
رهگذر داشت به لب سیگاریگفت آتش داری؟من نگاهی به دلم کردم و گفتم:آری...
مرا دوباره به آنروزهای خوب ببر سپس رها کن و برگرد من نمی آیم......
کتاب مقدس آدم برفی هایک آیه دارد:دل گرم نشو...احسان_پرسا...