پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
و من هنوز همبه یادتزیر بارانآرام و بی صداخیس میشوم!...
گونه ام را خشک کردمخیال تان نباشدباران بودباران اردیبهشت...
چه با شکوهند ! اشک های مغروری که گره می خورند به تار و پود باران . . ....
لبخند توتازه ام می کند!درست مثل ترنم شمعدانی هادر خنکای باران نوبهار.. ...
پاییز،آمدنش رابا باران جشن گرفت...!...
نمی دانم اگر باران نبودشعر از کجای دلم چکه می کرد!...
سالهاست قلب من از جنس شیشه شدهاگر دلتنگ من شدیفقط با لهجه باران در بزن...
هر صبحدر قاب چوبیپرسه میزنمو بارانبی آنکه بداند چراهی می بارد...
قسم خوردم به چشمانت فراموشت کنم اماچرا باران که می گیرد فقط یاد تو می بارد ؟...
به هم آوا شدن گریه و باران سوگندکه جگر سوز تر از عشق ندیدم دردی...
این بارانجان میدهد برای آمدنحیف نیست نیایی؟...
شده باران بزندبر بدن پنجره ات ؟ناگهان بغض بیافتدبه تنِ حنجره ات ؟...
جریان داردرنگینکمانیاز عشقدر رگهایَممرا با هر بارانبه یاد بیاور....
کافیست تو باشیمن می شوم برفمی شوم باران کنارت می مانم...
باران که شدی مپرس این خانه کیستسقف حرم و مسجد و می خانه یکیست...
بی رحم ترین حالتِیک شهر همین استباران و خیابان و من و جای تو خالی ......
باران می بارد زیباتر می شویلب ریز دوست داشتن بر بوم دلطرح لبخند می زنم...
دلمبه عظمت باران برایت دلتنگیمیکند!امروز عجیب... بی تو میمیرم......
شده باران بزند، خاطره ای درد شود؟بی تو هر شب، منم و صد شب بارانی و درد.....
بوسه برفکوه را بههم ریختبوسه بارانزمین را غرق کردتو بیرون نیابرف و باران رابه گردن تو می اندازند... !...
بارانچه دلبری می کند برای بهار !پاییز کم بود بهار هم عاشق شد …...
باید باران بباردتا همه پاک شویمشهر آلودستوگرنه مگر می شود مادرم دعا کندو تو هنوز هم برنگشته باشی؟...
چهارشنبه سوری استو باران همه آتش ها را خاموش کردهاما شعله ی چشمان تو راهیچ بارانی خاموش نمیکند...
اسفند من! تو آخرین ماهی، الهی!باران تو، بر اول و آخر ببارد...
برف همان دوستت دارم های باران استکه روی دستان سرد ابرها باد کرده است...
آمدی زیرچترمنه برای همراهی بامنبلکه فقط خیس نشویباران که بندآمدتوهم رفتیبدون خداحافظی...
بوسه برفکوه رابه هم ریختبوسه بارانزمین را غرق کردتو بیرون نیابرف و باران رابه گردن تو می اندازند ! ......
گونه ی زمین صدای بوسه ی باران، لالا یی استبرای گوشم......
آیا ما سزاوار بودیمتمام خیابان را در باران برویمو در انتهای خیابان کسی در انتظار ما نباشد؟...
ای تمام باران چشمم از آن توبگذار فقط در هوای تو ابری باشم......
آنقدر دوستت دارم که پروانه ها گیج میشوند، گل ها تعجب می کنندو باران دلش آب می افتد تولدت مبارک...
در برف و باران چتر و بارانی ندارماما خوشم چون درد پنهانی ندارم...
ابر اگر از قبله آید، تند باران میشودشاه اگر دزدی نماید، مُلک ویران میشود...
و بعد نوبت آبان رسید و بارانششب عذاب و خیابان راهبندانش...
باران که میگیردهوا، عطر تو را می آوردتو زیر باران میرویشهری معطر می شود...
ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺗﭙﻪﻫﺎ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ ، ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭼﺘﺮ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ...
من از رایحه ی کاه گلی فهمیدمکه کسی باز باران شده است!...
باران باریدبوی دلتنگیهایتبلند شد...
چه لذّتی دارد از فردای نیامده نترسیدن ، گوش به باران دادن ، چای درست کردن ، پادشاه وقت خود بودن ......
همسر مهربانم عمرت به شیوه ی باران پُر از تکرارِ طراوت باد…تولدت مبارک...
تصمیم گرفت و بی محابا آمد خورشید به دشت عشق زیبا آمد آورده برای او انار و گل و سیب باران ستاره تا به اینجا آمد...
برف ببارد یا بارانبرای باور زمستان همین جای نبودنت کافی ست!...
دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند؛ امروز عجیب بی تو میمیرم ......
منطقی نیست پاییز باشد باران شرشر ببارد ولی تو نباشی ......
با حال آن روزم میان خاطرات توباران نمیبارید اگر یک ذره وجدان داشت...
حواس شهرپرت برف باران استحواس منآغشته به عطر تو …...
عشق یعنی امید، یعنی طراوت باران، یعنی سفیدی برف، یعنی ساز زندگی و لبریز از خوشی و عشق یعنی راز زیستن !...
از رفتنِ پاییز غصّه نخور زمستان برای ما دلتنگ ها فصلِ زیباتری ست باران نمی بارد تا بویِ هیچ خاطره ای بلند نشود...
تشنه ی بارانمقصه ی ابرها را بنویستا بشویمپنجره ی چشمانم را...
حرفی بزن به لهجهی باران که مدتیستاین بغض کهنه منتظر یک اشاره است...