پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یکشنبه غم انگیزیستباران میباردهم از آسمانهم از چشمهای منمثل همیشه یکشنبه تکرار میشوداما مثل همیشه تو نیستی...
ای غم انگیزترینحادثه ی پاییز استجمعه و نم نم باران و خیابان بی تو......
وقتی دلم گرفت زیر باران گریه کردم...وقتی اشکهایم میان قطره های باران گم شدند،تازه فهمیدمغم من چقدر کوچک استو غم آسمان چقدر بزرگ......
کمی آرام تر باران او دیگر کنارم نیست ......
«آفتاب را دوست دارمبه خاطر پیراهنات روی طناب رختباران رااگر که میباردبر چتر آبی توو چون تو نماز میخوانیمن خداپرست شدهام»...
چتر باران را /بهم زد / توفان / پیاده رو / رقص پای پاییز...
تا که رفتی از کنارم ناگهان باران گرفت ابر هم گویا توان این جدایی را نداشت......
باران گرفته است کنارِ نبودنتباران گرفته است همان جا که نیستیتکرار میکنم که کمی بیشتر بمانتکرار میکنی که نباید بایستی...
گاهیچتر را باید دست باران دادروی سر خودش بگیردو ماجایش بباریم...
برای قطرهی باران تکامل یعنی افتادنپدر میگوید افتادن برای مرد چیزی نیست...
نخ بارانبه سرانگشت تداعی تو وصل استیاد میآورمتابر میآوریام....
.حکایت بارانی بی قرار استاین گونه که من دوستت میدارم.....
انتظار/لانه کرده کنج اتاق/شب/سر و تن میشورد/در باران پاییزی ....
باران تمام مرا ششت جز دلمکه جای پای توست...
ببخش بارانتو هی میباری و ماهی شسته نمیشویم!...
قسم خوردم به چشمانت فراموشت کنم اماچرا باران که میگیرد فقط یاد تو میبارد؟...
من بجای هر دومانقدم میزنم برگها راعاشق می شوم باران رادستم به تو نمی رسد پاییز را بغل می کنم .....
گفتی از پاییز باید سفر کرد...گر چه گل تاب طوفان نداردآنکه لیلا شددر چشم مجنون...همنشینی جز باران ندارد...
هیچ بارانی رد پای خوبان را از کوچه های خاطرات نخواهد شست...
دیروز که رفتی...خدا گریه کردو همه اسمش را باران گذاشتند......
باران میراث خانوادگی ما بودکوچک که بودم…از سقف خانه ی ما میچکیدبزرگ که شدم از چشمانم!!...
حال خراب حضرت پاییز،مال منشأن نزول سوره ی باران،به نام توتنها نه من به مهر تو،آذر به جان شدمدلتنگی دقایق آبان به نام تو....
باران که میبارد به یاد قلب من باش که غمگین است باران که میبارد دلم یک تو میخواهد و جاده ی بی انتها ......
بی تو چگونه میشود آبان بیایدطاقت ندارم نیستی باران بیاید...
برگ به برگ...باران به بارانهدر می دهی پاییز رابه پای نیامدنت......
خوب می دانمباران که ربطی به تو نداردپس چه مرگم می شودباران که می بارددلم برای تو تنگ تر می شود!...
باران بند آمدولی نبودن تو همچنان میباردباران بند آمدولی دوست داشتن تو بند نمی آید . . ....
نفست همانند ابر استدل من نیز تشنهء بارانمیتوانی روزی بباریاین دل تشنه ام را سیراب کنی؟...
باران غم پاییز استباران نم اشک چشمه ی پاییز استاین سیل که میبینی روان است به هر سویاشک غم عشق دل دیوانه ی پاییز است...
ابر ابر ابر ابر ابرباران باران بارانباران بارانآهی ستگرفته سینه ی آسمان را...
چترم را روی سرم می گیرم...و از این شهر می روم...باران های اینجا...بوی دلتنگی می دهند...
دلتنگ توامهمانند بیابان کهدلتنگ باران است...
ابردود سیگار خداستو باراناشکاهایش!به تنهایی آدم بر زمین میبارد...
پاییز / بارانو پنجره ای رو به رفتنتدیوانه اماگر عاقل بمانم...
ابری ترینهوای منی و خودت نمی دانیوقتی به تو فکر می کنمچقدر باران می بارد......
* مثل یک جریان موسیقی/ مثل یک باران پاییزی/ ناگهانی بودنت عشق است!...