پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در انتظار بهار باششکوفه اى ،مرا به تو خواهد رساند......
از لمس سرانگشتان دستان توست که بهار در من شکوفه می زند...
بهارم با لبخند تو کوک می شودبیا تا دلم شکوفه بزند......
تو بگودوستت دارمبهار می پیچد لای موهایمعشق شکوفه می زند ......
درختِ عشق در جانم؛شکوفه_باران شده است !بهار تویی ...♥️آمدنِ فصل ها بهانه بود !...
حوالی چشمانتفصلِ گلریزان استنویدِ تمامِشکوفه های بهار...
همچون آفتاببر شاخه ی گیلاس تنم بتابتا در اردیبهشت آغوشتشکوفه دهم......
کاشیکبار همما شکوفه میدادیم،ما که اینهمه هَرَس شده ایم...
دم نوش قوریشکوفه های آلوچهگنجشکی پر نمیزد...
دستانم را بگیر تا زودتر از بهار شکوفه دهمتو خودت میدانی گل مریم زیباترین است...
مرا بوسیدی من شعر شدم .. تو شکوفه.....
من مانده ام و خیابانهای دیتو بیا.. که وقت رسیدنتجانم شکوفه خواهد داد...
پاییز جایش را به زمستان دادزمستان جایش را به بهاربرگها جایشان را به شکوفه ها دادنددر این میانجای تو همچنان خالی ست …...
بهار می تواند نام تو باشدوقتی که در همهمه ی سبزِ دلمدوستت دارم هایت شکوفه می زنند...
شکوفه در شکوفه پیچیده ست، و این آغاز فصل بهار است...
مثل لحظهای که باغ؛ در ترنم ترانه شکوفا میشود؛ غرق در شکوفه میشود روزگارتان؛ بهار لحظههایتان پر از شکوفه باد. سال نو مبارک...
جان دلم...قراراست ماننددرخت ریشه کنم...شکوفه دهم...برایت زندگی باشم...بهارم میشوی...؟...
پیراهن از شکوفه که پوشیده ایباد عاشقت میشود ..محبوبکم گلبرگ ها هم مال توبیا تا برویم......
فهمیدن آغوشتشکوفه ای را بیدار میکند از خواب زمستانیو این غنچه ی زیبا،با تو به بهار می اندیشد ر م ع م ا م ت▶️...
آدم های خوب مثل درخت پر شکوفه هستندلگد هم که بهشون بزنی ،با باران شکوفهشرمنده ات می کنند....
فصل ها را بهم ریخته ای!مگر موعد آمدنت زمستان نیست؟پس چرا دلم پر از شکوفه های بهار شده!...
اگر هنوز در رنجی ، بدان به آنجا که باید ، نرسیدهای !درخت شکوفه میدهد و خشنود است ؛ تنها تخم در رنج و سختی است ؛ درخت شو و جشن بگیر ......
دلِ درخت پُرازشکوفه باد چشمک می زند...
تو آمدی و کوچه های مدینه را باران شکوفه پوشاندآمدی و آینه ها، به پابوسی ات، آب های جهان رابه انعکاس برخاستند. آمدی، تو یازدهمین چراغ پرفروغ ولایت باشی....
سُرخیِ پیراهنت / که پاشیده شد /خیابان / شکوفه زد!...
از فشردندست های گرم تابستانی تو ودست های زمستانی منچه پاییز های انتظار گذشت و گذشتتا شکوفه های بهاری معتدلمن و تو بر آمدند...