پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اینجا شهریور استو درختان تمام برگدر انتظار مهر......
نور نبود هر درونی را که در وی مهر نیست...
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد تا مهر کسی دگر نروید هرگز...
با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیرمن زنده ام به مهر تو ای مهربان من!...
وعده بوسه به صد مهر در آبان دادیهر چه جان کند تنم مهر به آبان نرسید...
سعدیا گفتی که مهرش می رود از دل ولی مهر رفت و ماه آبان نیز آرامم نکرد...
تکیه بر دنیا نشاید کرد و دل بر وی نهادکاسمان گاهی به مهرست ای برادر گه به کین...
در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک بجز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم...
مهر باشدومهردگری در دل تواینکه مهرنیست جانمبرزخ پاییزاست...
باید به دل شناختمهر رانه ماه پاییزیعلیرضا سعادتی راد...
گوش کنسمفونی پاییز را میشنوی اوهم دلش را به مهر تو خوش کرده...
پاییزدستِ تابستان را با «مهر» می فشاردهم چنان که اندوهقلبِ مرا!...
خنده های تواز ته دلنشانه عشق توستبه منولبخند منمهر من ست به تو...
مهرترینماه سال شده ام بعد از رفتنت،پائیزِ پائیزِ پائیزم...!...
اگر هنوز همبرگی از عشقمانده بر شاخه ها ی خاطرت،با مهر بیا...!...
پائیز، با مهر ست،اما با «تو»پر مهرتر می شود......
این مهر پیشکش پاییزشمن فقط مهر «تو» را میخواهم....
خیره سازد چشمها را رنگ زیبای خزان زنده بادا زندگی در آذر و مهر و اَبان...
و من تا ابد!وفادار آن پاییز خواهم ماندکه حلقه ی مهر تو را به من بخشید......
قلبم تیر می کشیداز شهریوری کهمهر راقربانی آذر کرد .......
من پاییزمتو مهری...که بر دلم نشستی......
عشق یعنی مادرصبر یعنی یک زنمهر یعنی دخترنور یعنی خواهرهر چه هستی...عشق،صبر،مهر یا نورروزت مبارک ای عشق، ای صبر ،ای مهر ،ای نور...
مادر! ای الهه مهر روزت مبارک...
خزان رسید و شب کوچه را تصرف کردو مهر در بغل کاج ها توقف کرد...
کاش هیچوقت،مهر آدمی که سهم مون نیست به دلمون نیفته......
مرابه یاد خیابانی بیندارپُر از پاییز و مردی که...دست هایم را به مهر می گرفت!...
مهر در چهره ی مثل پری اش بسیار است ماه منظومه ی من مشتری اش بسیار است...
کاش هیچوقت مهر آدمی که سهممون نیست به دلمون نیفته......
پاییز جان؛ مهرت که به ما نرسیدآبانت هم به غم گذشت دوست داریآذَرت راچگونه ببارم ...؟!...
کاش هیچ وقت ،مهر آدمی ک سهممون نیست به دلمون نیوفته.....
به من بتاب که سنگ سرد دره امکه کوچکمکه ذره امبه من بتابمرا زشرم مهر خویش آب کنمرا به خویش جذب کنمرا هم آفتاب کن...
پدر همان کسی استهرگز سایه منت مهرش راحتی در نگاهش ندیدم...
مرا به یاد خیابانی بیندازپر از پاییزو مردی کهدست هایم را به مهر می گرفت......
حال خراب حضرت پاییز،مال منشأن نزول سوره ی باران،به نام توتنها نه من به مهر تو،آذر به جان شدمدلتنگی دقایق آبان به نام تو....
مهر را بر سر آبان بگذارمهربان می گرددمن تو را با همه ی مهربه آبان دادممهربانباشکه پاییز بهارت گردد...
باز پاییز است اندکی از مهر پیداست ؛حتا در این دوران بیمهری , باز هم پاییز زیباست . . ....
کنم هر شب برای مهر او گریهکه شاید بشنود دردمولی آهسته می گویمالهی بی خبر باشد!...
کنم هر شب دعاییکز دلم بیرون رود مهرشولی آهسته می گویمالهی بی اثر باشد!...
شکفته شدن گل مهر وجودت در پر مهرترین ماه سالکه مهرش را به شکوفا شدن تو مدیون است مبارک بادزادروزت مبارک...
بوی دلتنگی پاییز وزیده ست ولی...اولین موسم این فصل مگر مهر نبود...؟!...
بوی مهر می آیدهم تو آمده ای هم پاییز...