اینجا شهریور است و درختان تمام برگ در انتظار مهر...
نور نبود هر درونی را که در وی مهر نیست
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد تا مهر کسی دگر نروید هرگز
با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر من زنده ام به مهر تو ای مهربان من!
وعده بوسه به صد مهر در آبان دادی هر چه جان کند تنم مهر به آبان نرسید
سعدیا گفتی که مهرش می رود از دل ولی مهر رفت و ماه آبان نیز آرامم نکرد
تکیه بر دنیا نشاید کرد و دل بر وی نهاد کاسمان گاهی به مهرست ای برادر گه به کین
در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک بجز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم
مهر باشد و مهردگری در دل تو اینکه مهرنیست جانم برزخ پاییزاست
باید به دل شناخت مهر را نه ماه پاییزی علیرضا سعادتی راد
گوش کن سمفونی پاییز را میشنوی اوهم دلش را به مهر تو خوش کرده
پاییز دستِ تابستان را با «مهر» می فشارد هم چنان که اندوه قلبِ مرا!
خنده های تو از ته دل نشانه عشق توست به من ولبخند من مهر من ست به تو
مهرترین ماه سال شده ام بعد از رفتنت، پائیزِ پائیزِ پائیزم...!
اگر هنوز هم برگی از عشق مانده بر شاخه ها ی خاطرت، با مهر بیا...!
پائیز، با مهر ست، اما با «تو» پر مهرتر می شود...
این مهر پیشکش پاییزش من فقط مهر «تو» را میخواهم.
خیره سازد چشمها را رنگ زیبای خزان زنده بادا زندگی در آذر و مهر و اَبان
و من تا ابد! وفادار آن پاییز خواهم ماند که حلقه ی مهر تو را به من بخشید...
قلبم تیر می کشید از شهریوری که مهر را قربانی آذر کرد ....
من پاییزم تو مهری... که بر دلم نشستی...
عشق یعنی مادر صبر یعنی یک زن مهر یعنی دختر نور یعنی خواهر هر چه هستی... عشق،صبر،مهر یا نور روزت مبارک ای عشق، ای صبر ،ای مهر ،ای نور
مادر! ای الهه مهر روزت مبارک
خزان رسید و شب کوچه را تصرف کرد و مهر در بغل کاج ها توقف کرد