متن اشعار زهرا حکیمی بافقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اشعار زهرا حکیمی بافقی
پروردگارا!
با نور پیوسته ی حضورت،
ایمانی بِشکوه،
و حضور قلبی نستوه را،
به نای خسته و
تار و پود درهم شکستهام
بتابان!
خداوندا!
در سراشیب سردِ زندگی،
و آسیب پردردِ افسردگی،
سیبِ سبزِ بزرگی ات را می طلبم؛
توجّه ات را می خواهم...
روانم
در پروازی خدایی و پاک
مرزهای زمان و مکان را
در می نوردد
و در رقصی آسمانی و آزاد
تا فراسوی میعادگاهِ جان
عروج می کند
و در آغوش مطلقِ محبّت
آرام می گیرد...
من
هم صدا با
امواج سرکش احساس
روح ناآرام خود را
به ساحلِ آرامِ عبادت می سپارم
و از نسیم روح افزای اقیانوس عشق
سرزندگی و امّید را
به ژرفای نبضِ جانم
هدیه می نمایم...
در جوش و خروش دریای جنون
صدای سرخ عشق
با پژواکی ارغوانی
دریا، دریا
وجود سرگردان مرا
به تلاطم امواج حیرانی
میهمان می سازد...
*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
با گلِ فرزند، باغِ خانه زیبا می شود
غنچه های مهر، در سینه، شکوفا می شود
آمد و، رفتش، تبی در خانه برپا می کند
شیطنت هایش، صفا را در نهان، جا می کند
*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
شاه بیتِ شعرِ رویای نفس، فرزند هست
شادمهرِ شورِ دریای نفس، فرزند هست
*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
گفت پیغمبر بیفزایید، بر فرزندِ ناب
تا تفاخرها کنم بر امّتِ اهل کتاب
*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
مهرِ فرزندآوری، مهری عمیقا، جانفزاست
بودنِ فرزند در خانه، صفای لحظه هاست
*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
جوششِ مهرِ شگرفِ مادران ارزش نَماست
قیمتش خیلی زیاد است و، یقینا بی بهاست
…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
زن، عزیزِ قصرِ مصرِ خانه ی نابِ صفاست
یاوری زیبا، میانِ بسترِ خوابِ وفاست
رفتی؛ که عذابم بدهی؛ نیست مهم
از بغض، شرابم بدهی؛ نیست مهم
در بسترِ احساس، به جای نمِ آب
صد جرعه سرابم بدهی؛ نیست مهم
از نژادِ پاکتان، روید گلستانِ صفا؛
حس بگیرد نایتان از: نغمه هایی، جان نوا؛
چون که رخت از: این جهان، بُردید بیرون، یادتان،
در دلِ دنیا بماند؛ با ثنایی بیکران...
برشی از یک مثنوی تعلیمی_تمثیلی
بس نکو اَست این؛ اگر باشد، هم آواییِ ما:
«رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ» نسلِ خوب و، باخدا!
من دعا دارم به پایان، قلبتان، گلشن شود؛
چشمتان، با مهرِ فرزندانِ مَه، روشن شود...
برشی از یک مثنوی تعلیمی_تمثیلی
جمله ی پیغمبران از نسلِ نابی بوده اند؛
در زلالیِ نهانی، مثلِ آبی بودهاند.
جمله ی فرعونیان از بطنِ شر، زاده، شدند؛
باعثِ آزارِ مردانِ دل آزاده، شدند...
برشی از یک مثنوی تعلیمی_تمثیلی
آب اگر، سرچشمه اش، آلوده باشد، در مسیر،
می کند، آلودگی را منتقل؛ بالا و زیر؛
آبِ پاک امّا، طراوتبخشِ بستانِ صفاست؛
جوششِ آن، باعثِ سرسبزیِ دنیای ماست.
برشی از یک مثنوی تعلیمی_تمثیلی
پرورش می یابد از: قلبِ گلستان، بوی ناب؛
می کند رفعِ صداع از جان، نمِ پاکِ گلاب؛
نیست هرگز باعثِ دردِ سری، فرزندِ نیک؛
سرفِرازی می دمد، از کوششِ دلبندِ نیک.
برشی از یک مثنوی تعلیمی_تمثیلی
چون که باشد یک پدر، اهلِ کمالاتی زلال،
ای بسا؛ فرزند او هم هست، دارای کمال؛
همچنین، گر مادری باشد زنی خوب و، عفیف،
از وفای دامنش، روید گلی سرخ و، لطیف.
برشی از مثنوی تعلیمی_تمثیلی
از صفای اصلِ نیکو، پای میگیرد نهال؛
بی وجودِ بذرِ خالص، هست، سرسبزی، محال.
بیتی از مثنوی تعلیمی
ریشه دارد یک درختِ طیّبه، در قلبِ خاک؛
شاخه هایش سر به افلاک است و پُرمیوه است و پاک؛
گر درختی باشد از ریشه، خبیثه، بی گمان،
هرگز آن را، نیست یارا؛ تا بماند پُرتوان.
برشی از یک مثنوی تعلیمی
می توان برداشت کرد از: آیه های حق، چنین:
از تباری پاک، می مانَد صفا، روی زمین؛
همچنین، لازم برای جوششِ یک نسلِ پاک،
آبِ عفّت هست و خاکی بس نکو وُ، اصلِ پاک...
برشی از یک مثنوی تعلیمی
گفته اند می آیی؛
سالهاست که انتظارت را،
در باغ دلم کاشته ام؛
منتظر هستم تا:
باغ باورم را،
با قدمهای سبزت،
بارور سازی...
گفته اند می آیی؛
من به اندازه ی وجدانِ بیدارِ بشریت؛
و به اندازه ی تاریخ محبت،
منتظرت هستم...