متن برگردان: زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان: زانا کوردستانی
چه می خواهید از زندگانی من؟!
بگذار بگویم تا بدانید،
گذشته ام پر از حسرت و درد بود
اکنونم پر از غم و کم و کاستی ست
و آینده ام هم
نه آغازش پیداست و نه پایانش معلوم...
شعر: حاجی جلال گلالی
برگردان اشعار: زانا کوردستانی
من می توانم تمام غم و غصه هایم را پنهان کنم
ولی، چشمانم بی شرم اند
آنها نمی توانند جلوی اشک هایم را بگیرند.
شعر: حاجی جلال گلالی
برگردان اشعار: زانا کوردستانی
در تاریکی چشم گشودم،
ولی،
روشنایی های پس از آن
چشم هایم را تاریک کرد.
شعر: حاجی جلال گلالی
برگردان اشعار: زانا کوردستانی
نمی بخشم باد را
چرا که، تنها شبی در حیاطتان خوابیدم
و او بوی خوش زلف و نفست را
برای دیگری برد.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
آی ی ای نیشته جان!
کجایی؟
تو که باد نیستی
که رد پایت پیدا نشود!
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
امشب تنهایم،
شب تابوت بی شمار گریه و زاری و خواهشم است
شب جهنم است،
زخم است،
غم است،
فریاد است.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
ای شمع من
تو که می دانستی در این ییلاق، طاقت نمی آورم،
چرا دلم را شکستی؟
چرا شدی قیامت عشق و
مرا بی گناه در آتش فراقت سوزاندی؟!
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
نیمه شب است و
در پنجره ی چوبی خانه ات
چشم به راه دیدنتم،
بیرون بیا!
کویی؟ کجایی؟
آی ی سایه ی سپید خدا
آی ی دختر لجبازتر از گردباد.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
تو می گویی الان
در کجا
در کدامین کوچه و پس کوچه،
پیدایت کنم.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
من می روم
و شما به او بگویید: دیگر مرا نخواهد دید!
من خواهم رفت و زمان رفتنم
چون رود می روم
رود هم آبش را به پشت سر، باز نمی گرداند.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
خیابان ها را،
با گل سرخ کنیم.
نه با خون.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
همچو تولە روباە
افتادە بە پای درخت زالزالک
تنهایم!
شعر:بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
شعرهایم
سرزمین کوچک من و
خال زیر گلوی تو اند.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
نیامدی تا وقتی که
سنگ ها و درخت های
این راه را،
به گریه نینداختی.
شعر:بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
گفته ای: خواهی آمد!
نیا!
زیرا در این سرزمین،
اجازه نخواهند داد
تو به نکاح اشعارم در بیایی!.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
این قرن،
قرن، دلار و فاحشگی ست!
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
دلم، پرنده ای است!
که شباهنگام به پرواز در خواهد آمد
و به در و پنجره ی خانه ی شما
پر و بال می کوبد...
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
امشب، من و پنجره ی اتاقم،
دو یار جان جانی هستیم.
او با باد دلنوازی می کند و
من هم با خیال زنی، که آواره ام کرد!
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
از تنها بودنم هیچ گله ای ندارم!
من همیشه چنین بوده ام
که در تنهایی، لذت حضور در اجتماع و شلوغی را برده ام
از این رو بارها به دوستانم اعلام کرده ام:
--: تنهایی را دوست دارم!
...
تنهایی هم بیشتر از مردم با من سخن می کند!
چکار...
به نزد من،
مرگ آدمی،
به اندازه ی سقوط یک ستاره،
قابل توجه نیست.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
آمدن بهار و تابستان و
زمستان عادی ست
مشکل پاییز است،
چو می آید،
تو می روی!.
شعر: ابراهیم اورامانی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
با این همه تنهایی و این همه پاییز
در پایان فقط شعر است
که برای شاعر باقی می ماند.
و ستاره ها را از خواب بیدار می کند
که به شب بفهماند
این همه تنهایی و
این همه پاییز را تمام کند.
شعر: ابراهیم اورامانی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
چه بزرگ است،
پاییز!
شبیه تنهایی ست...
شعر: ابراهیم اورامانی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی