با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است چای مینوشید و قلب استکان می ایستاد
هر چیزے ڪه به دوست داشتن تو ربط داشته باشد از واجبات عشق است مثلا ، مانند بوسیدنت مانند در آغوش گرفتنت اصلا، مثل شنیدن نفسهایت ڪه شنیدنی ترین ترانه ی عاشقی ست...!
نیمی از زندگی ست معشوقی که بوسیدن را خوب بلد باشد. ️️️
چون که تب کردی گره افتاد بر احوال من حس بوسیدن گرفت لبهایت از لبهای من خیس شد چشمان من وقتی در آغوشم کشید حس گرم دوستت دارم گرفت دستانت از دستان من
آن لب تب دار را یک بار بوسیدن شفاست وای از این دارو که از بیمار پنهان کرده ای
خیلی دوستش داشته باشین! همه چی زود میاد زود پیر میشیم زود شب میشه از هر چی خوشحال میشیم زود تموم میشه ببین حالا که اینه! اصلا همیشه جوری ببوسینش که انگار قراره بعد اون دیگه بوسیدنی نباشه .
زمین خوردن چه زیباست اگه هدف بوسیدن خاک پای مادر باشه
قشنگترینلحظه، بُوسیدن پیشانی کسیه کِه قلبش سَندخورده به نامِت ️️️
فکرش را بکن همه ی پزشکان، بوسیدن یار را ، بوییدن یار را تجویز میکردند آخ که بیماری عجیب میچسبید
قشنگترینلحظه، بُوسیدن پیشانی کسیه کِه قلبش سَندخورده بِه نامت ️️️
بوسیدنت جاده ایست که انتهایش به جنون ختم می شود می دانستم اما!!! بوسیدمت ️️️
با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است؛ چای می نوشید و قلب استکان می ایستاد
زیر باران فکر کردن دست به کوچههای شهر ساییدن شهر را در آتش و رؤیاها بوسیدن حس کردنِ اینکه همهچیز را میتوانی در آغوش بگیری جا دهی زمانی خیسشده را در خود حس میکنم زمانی گریسته را خیسی از زرد و نارنجی و کلاغ از حملهی تاریکی و آتش آنقدر...
بوسیدن که اجازه گرفتن نمیخواد هیجان ِ لحظه رو خراب نکنید
فدات بشم من من به بوسیدن لبات معتادم یا بیا ترکم بده یا جور کن جنس مرا
مثل امواج دریا آمدی و ساحل قلبم را در میان خودت گرفتی ، همدیگر را دیوانه کرده بودیم با نوازش های هم ، آن سکوت عاشقانه رابه یاد داری در لحظه بوسیدن هم؟
ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خورد برخیز فدای سرت/ انگار نه انگار تا لحظه ی بوسیدن او فاصله ای نیست ای مرگ / به قدر نفسی دست نگهدار