بیو عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو عاشقانه
نمی دانستم روزی جوانی ام در خلوت می گذرد و چهره شاداب در آینه به زردی بیماری دیده می شود....
بهشت خبری نیست!سعادت تو در آغوش من معنا می گرفت....
باهرنگاه تومن شعله ورمیشم من درکنارتویه آدم دیگم
خیال چشمای توچشمم میکنه خیس هیچ جای دنیامث چشم تودیدنی نیس فقط خدامیدونه همش به فکرتوام دلم میخوادهر لحظه به چشمت سفرکنم دلم میخوادکه حین سفربه چشمای توبهم نگاه کنی وبگم بهت رازمو رازی که غیرخداهیچ کسی نمیدونه عاشقتم وعشقت منوکرده دیوونه
خروس سحر
رسوائی ام را
جار می زند
آنگاه
که در کلبه ی آغوشت
نشنیده می گیرم
بانگ خروس را
علی مولایی
نمی دانم اگر تو را دوست نداشتم
باز آسمان همین قدر آبی بود
و آفتاب همچنان می درخشید
و گل های رز حیاط به همین اندازه زیبا بودند
و آواز سینه سرخ برایم دلنشین بود؟...
نمی دانم . ..
شهناز یکتا
در سفر عشق نباشد پایان
هم سفر عشق ندارد سامان
گفتم ای عشق بیا همسفرم
بی تو عمریست که من در سفرم
زیر باران دل شد پریشان
کرده پیرم غمها از هجران
منم لیلا تر از لیلای مجنون
مرا پیدا کن از دریای پر خون
من آن موجم که ساحل...
دراز دامن باد یلدایت
بخت یارت و نکو فالت
شیرین چون هندوانه روزگارت
از عشق لبریز تمام دنیایت
شهناز یکتا
دلدارم!
به هر جا که پا می گذارم عطر تو آنجا پیچیده.
چه می کنی که اینگونه فضا را می آکنی مهربان من؟!
شهناز یکتا
نگاهش بود، عنوان دوبیتی؛
در آن گم بود، دیوان دوبیتی؛
و با «ردالعجز»، بر صدرٍ احساس،
دو چشمش گشت، پایان دوبیتی...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، (الف احساس)
بدونه یاندونه سنگه دل معشوقم زندونیه دلم وبه جرم عشق محکومم