جستجو کن عشق را در گرمیِ آغوشِ من ️
عشق را فلسفه ای نیست به جز آغوشت
جهان من آغوشی ست قد ما دو نفر...!
آن بهشتی که همه در طلبش معتکف اند من کافر همه شب با تو به آغوش کشم
نیستی در کنار من اما،بوی آغوش می دهد عکست
سخت می خواهم که در آغوش تنگ آرم تُرا هر قدر افشرده ای دل را ، بیفشارم تُرا
چاره دردهایت اغوش من است بگذار کمی به زبان بوسه حرف بزنیم ...
بہ اندازهٔ یڪ شب خوابِ راحت و یڪ روز خیالِ راحت در آغوشم بگیر خدایا…
و در معراج آغوشت پر از حال خوشایندم.. .
صبح سرآغاز عشق است آسمان خورشید را در آغوش میگیرد من تو را ...
به گلستان نروم تا تو در آغوش منی
در گوشه ی آغوش تو آرام ترینم .
بعضی صداها را باید در آغوش گرفت... مثل یک دوستت دارم از زبان تو...
آغوش آغوش/می ریزند بدون بوسه/گریه ی درختان
تنم هر روز بهانه ی آغوشت را می گیرد و از این داغ تر جهنمی نیست
پیراهنم بوی تورا میدهد ازبس که خیالت را شبهادرآغوش دارم.
من حوض لب کاشی تو فواره چه تشبیهی بازا به آغوشم ببین من از تو لبریزم
با هر کس میشه خندید... ولی!!! فقط در آغوش یک نفر میشه گریه کرد
هر چه در آغوش تو اتفاق بیفتد را دوست دارم حتی مرگ را ️
یک امشب ... آغوش باز کن ... و در نفسهایت ... تکرارم کن ...
به آغوشم بکش... ذوبم کن در خودت آنوقت است که با هم میشویم *یکی*...!
مثل یک شعر مرا تنگ در آغوش بگیر که هوای غزلم سخت شبیه تن توست
و پس از مرگ مرا تنگ در آغوش بگیر حقم این است که در موطن خود دفن شوم
آدم دلتنگ تسکین نمیخواهد/آغوش میخواهد در ابعاد وسیع