غلام دولت آنم که پای بند یکیست
برای همیشه... وجود* تو * بهترین اتفاق خواهد بود
بوی مهر می آید هم تو آمده ای هم پاییز
من همانم که شروعش کردی! نکند دل بکنی دل ندهی بی سر و سامان بشوم...!
هنوز عاشق ترینم ای تو تنها باور من
جز ناله به بازار تو دیگر چه فروشیم این است متاع جگر خسته دکانها
و عشق اگر با حضور همین روزمرگی ها عشق بماند عشق است...!
ما را نگاهی از تو تمام است/ اگر کنی...
در اندک من تویی فراوان
از همه خلق دلارامم تویی...
لایق پرستش است کسی که در این بی مهری ها جانانه محبت میکند
شهریور است اما من از مهر تو پرم
دوستت دارم و برای این جمله جانم را میدهم باورش با تو
*تو* پنهان ترین راز منی
هر کسی را بهر کاری ساختن کار من دیوانه ی او بودن است
به هر دری که میزنم شب است و به هر طرف که رو کنم خیال تو
حق نداری به کسی دل بدهی الا من پیش روی تو دو زاه است فقط من یا من ...
چو شب... به راه تو ماندم که ماه من باشی
مست و خرامان میرود در دل خیال یار من
دوستت دارم اگر می توانی بیا و این را تلافی کن...!
بوس از تو و جان از من!
آن رفیقی که به ایام غمم دور نرفت زیر شمشیر غمشس رقص کنان خواهم رفت
کنار بزن گیسویت را دلم گرفت در این کسوف
وصله می زنم کفش های رابطه را نخ که بدهی