غزل غزل شعر ست نگاهت ردیف کن قافیه چشمانت را بر وزن دوست داشتنم
من آرام آرام لبخند می زنم تو بلند بلند عاشقم می شوی
رنگین کمانِ مهرتوست دانهِ دانهِ اشعارم مریم گمار
رگبارِ عشق بود عمقِ نگاهت
عاجرم از گفتن حرفهای چشم هایت همین قدر بگویم که دوستم داری
نام تو همان است که وقتی می آید دست و دلم را می لرزاند
کمتر بخند جانم خنده ات دلِ سنگ را عاشق میکند
صورت ماهت به آسمان سیاه افکارم نور می پاشد مثل ماه
صید دریای خیال خوشبختی هفت رنگ آسمان.
گلزار نگاهت بر سرابِ بیابانهای سوزانِ دل سایه افکندهست
شرارههای اهریمنی نگاهت به آتش کشید جانم را
نمکگیر دستانت آغوش زمینیَم
بهشتم تٲویل می شود در چشمهایت
با تو کامل میشود تمام نیمه های من... ️️️
مرا ببر آنجا که تا ابد باشی که من بدون تو ناتمام می مانم ️️️
سلاحَش خنده ست او میخندد و من میمیرم براش ️ ️️️
در مجلس ما عطر میامیز که ما را هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
آرزوی منی ای کاش به گورت نبرم
لبخندت ... زندگی من است ، زندگی کن برای من جانم
مثل داروهای کم پیدا نبودت فاجعه ست من پر از درد توام بیمار میدانی که چیست
تویی که دفع شود صد بلا در آغوشت بیا که گریه کنم بیصدا در آغوشت...
تو امروز من و تمام فرداهای منی
به عشق تو زنده ام️ ️️️
بُردی دلُ در ڪمینِ جانی ️️️