سیب پیوندی میوه هایش ترش و شیرین... آلبوم قدیمی
می روم سوی خیال تن به صخره می کوبانم! از تنم... هزار لاله می روید.
جنگ آواز چند گلوله است و رقص جای خالی ات پشت خاکریز تنم
مارش عزا می زد شکم گرسنه ای که خواب کیک زرد برایش دیده بودند!
با صدای گریه ی ابرها جوانه ی اندوه زد خاطرات خیس خورده ای
خودم را به آن راه می زنم شاید آنجا منتظرم باشی...
چه سرد است تو را می گفت که می وزیدی.
عاجز فاصله ام ثانیه هم دل تنگی ست
بوی مهر می آید هم تو آمده ای هم پاییز
دوستت دارم اگر می توانی بیا و این را تلافی کن...!
بوسه از خاطره آموخت جا گذاشتن رد را
چه خیال های تا به تایی که با موهای تو نبافته ام
ناگهان صبح روشنی دیگر در شبی تاریک... می شود نزدیک!
در این حوالی کسی را می شناسم که از فرط فقر ایمانش را خورده بود
چشم هایت حرف به حرذف گلو گیر بود
سنگی که شیشه ها را می شکند کنار ماهی ها چقدر آرام است
گفتی دوستت دارم و این زیباترین دروغی ست که در دهانت می گذارم!
چقدر نقطه چین...! مرگ که نقطه ندارد
کنار بزن گیسویت را دلم گرفت در این کسوف
قسمت دیگر دلتنگی ام بی خیالی ماه بود این سلیطه به همه لبخند می زند!
وصله می زنم کفش های رابطه را نخ که بدهی
تو را غرق میکردم در نگاهم اگر می دانستم میروی
چشمهایش نگذاشت یک دل سیر نگاهش / به ... کنم
پدر آه کشید مادر گریست من... از تکه های بغض آویزانم!