متن تو

“تو” با قلب ویرانه من چه کردی؟
ببین عشق دیوانه من چه کردی

در ابریشم عادت آسوده بودم…
تو با “بال” پروانه ی من چه کردی؟

ننوشیده از جام چشم تو مستم…
خمار است میخانه ی من…چه کردی؟

مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه ی من چه...

از من
تا حال خوب
یک "تو" فاصله اسٺ ...

تو
خوب ترین اتفاق ممکنی
وقتی که اول صبح
در یادم می افتی...

«تو»
زیباترین اتفاق شب های منی
اتفاقی شبیه ماه
در تاریک ترین شب جهان

خنده یِ اول صبح ات
چه شیرین است
آدم دلشِ نمی آید
از "تو"
چشم بردارد....

باورت میشه ، همه زندگیم وابسته به دو حرف است « تو »

فصل به فصل
دوست تر میدارمت
از هر آنچه هست
”تو”
حالِ خوبِ
هر فصل منی...

لنگر بیانداز ...
در اسکله ی آغوشم
"تو" را ...
در جزر و مَد عشق
ساحل می شوم.

آنقدر عاشق "تو"
هستم که دردِ نیامدنِ
تو هم برایَم "زیباست" ...!
حالِ دلم تماشایی میشود
وقتی که تو بیایی ...

❤

خوبترینم...
من به تعریف جدیدی از عشق رسیده ام.
جدای از آن همه تعبیرهای تکراری و همیشگی
برای من، عشق در دو حرف خلاصه شده: \تو\.
اگر میشد همه ی آدم ها کسی مثل خودشان، درست شبیه خودشان را در زندگی شان داشتند و کسی مثل تو در زندگی...

بافتم نام تو را ؛
بر همه ی بود و نبود
میشود همچو تویی داشت
و شعری نسرود ..!؟
..
..
بهزاد غدیری
‎

در من ،یک تو افسونگر نهفته است
ساحری که میتواند جهانی به در انحصار خود در بیاورد
این من نیستم که می خواهد چرخ دنیا را بچرخاند

این تویی که قوت بازوانم شده ای
برای رسیدن به هر آنچه رویای توست


سازهای آبی سولماز رضایی

عشق جان من !
حسرت آغوشت ،
نقش بسته است بر دلِ تنهایم ...
مهرِ تو ،
نقشِ طلوع فرداست ...
فردا صبح همان جای همیشگی ...
همان کنجِ کافه ی قدیمی ...
همان آغوش تو ...
همان توى خیالی ...
همان آغوشی که تا انتهای دنیا ،
برای دیدن...

کلمه " عزیزم " ...
به بعضی ها خیلی می آید...

مثلا وقت هایی که
مرا " عزیزم " صدا می کنی ...!
چقدر تو
به من می آیی ...

+ مایه حیات
دو حرفه

- تو • ͡•


نویسنده:کتایون آتاکیشی زاده

گرم کن
دلم را
با لبخندت
در این روزهای سرد زمستانی
هیچ چیز
به اندازه ی بودنِ در آغوشِ تو
برایم مزه ندارد ...

تمام دنیای من
یعنی : تو


تواگر نباشی...
دنیا نباشد...
حتی...من

گفتی تا ابد کنارت می مانم
تو نیستی
ابد شده
یا من دیگر نیستم

سه چیز هست که
از همه چی واسم مهمتره
تو
لبخند تو
حال خوب تو

تو به اندازه ویرانی کشور من
زیبایی

از من هرآنچه باقی مانده
تویی

دلم
یک
باران
آبان ماهی
می خواهد
و
یک
تو
برای
قدم زدن...

مرگ برای من چندان سخت نیست
اگر با نبودنت مقایسه کنم
به مراتب نبودنت سخت تر
وحشت ناک تر است
ترجیح می دهم نفس نباشد
ولی
تو باشی...

چه خاص میشود...
وقتی تو دم گوشم اسمم را
با ضرباهنگ
تپش های قلبت صدا میزنی
و ترانه وار
صبح هایم را
بوسه بوسه بخیر میکنی...️



️️️