متن دلنوشته عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته عاشقانه
هر روز در خیالم پرسه میزنی
عاشق دیوانه ام
بهای لبخندت را با قلبم پرداختم
فارغ از هر چیزی
من در فکر تو ماندم
به تو می اندیشم
آری سهمم همین است از تو
مادر بزرگم می گفت :
دوست داشتن های واقعی ..
بیصدا ، به دور از غوغا و هیاهو ..
قدمشو آهسته، ولی محکم بر میداره ..
این دوست داشتنا اصیلند ،
اصالت دارند ..
شبیه صاحب قلبی که تو قاپوندی ..
با هر هیجانی زود فروکش نمیشه ..
تازه هر...
سیاهی گوی بلورین چشمانت در شب آنچنان درخشان وهوس آلودتر میشود که روح و جسمم را با تو در می آمیزد .و خیال داشتن آغوش نابت با آن بوسه های
آتشینت مرا تا مرز عشق و جنون میکشاند.
چه هارمونی زیبایی!!
سیاهی چشمانت
ابروان پر پشتت
مژگان در هم پیچیده...
سالیان سال بعد سر بر روی شانه ات
قصه ی آشناییمان ،دلدادگیمان،عاشقی کردنمان ،گریه ها و بیقراریمان ،دلتنگی و دوریمان را برای نوه هامان تعریف خواهیم کرد.
مژده وکیل زاده
mozhde.vakilzade
من،تو،پاییز و برگ های خزان خزده اش
چه زیبا میشود جاده زندگیم با کنار تو بودن
من میتوانم در چشمانت خیره شوم
و بدون به زبان اوردن کلمه ای بگویم که دوستت دارم
من میتوانم از فرسنگ ها فاصله تو را در آغوش کشم
دستانت را بگیرم و تورا به یک عصرانه در پاییزی ترین روز های ابان دعوت کنم
و تو میتوانی از دورترین نقطه...
بگذار حرف بزنم از ان شب
از ان ظلمتی که در ان غرق بودم
از ان تاریکی وهم که بدان مبتلا بودم
از روزهایی که بی هیچ نوری بی هیچ شوقی یکی پس از یکی میگذشت
از منی که در دنیای سیاه سفید خود , خود را به بند کشیده...
و تو سبز ماشی من ❤️
از ماهی که در اسمان می درخشد
از ستارگانی که چون مروارید در سیاهی شب جلوه میکنن
از جیرجیرکی که در سکوت شب اواز سر میدهد
از یاقوت زیبایی که در دل اعماق زمین پنهان است
از شکوفه های اغازین بهار تا اخرین دانه...
می گویی دوستم نداری ؛
اما ..!
خیره می شوی ،
گل می خری ،
با من که حرف می زنی صدایت را صاف می کنی ،
شعر می خوانی ،
ناز می کشی ..!
باشد ، قبول جانِ دلم !
اصلا ...
تا باشد از این دوست نداشتن ها...
چه کیفی دارد
کسی باشد
که وقتی نام کوچکت را
از ته دل صدا می زند
لبخندی رویِ لبانت نقش ببندد
و تو آرام بگویی جانم
به گمانم اینطور که باشد
تو حتی عاشق نامت می شوی
که از طرز صدا کردنش بفهمی
اسمت که هیچ
حتی وجودت،مالکیتش به اشتراک...
من انتخاب کرده ام دوستت داشته باشم.
سردباشی، دوستت داشته باشم
کم باشی، دوستت داشته باشم
بد باشی، دوستت داشته باشم
من و قلبم، من و چشمانم
سوگند خورده ایم به عشقت!
امار روز های که رفته ای از دستم در رفته است، بعد رفتنت هیچ چیز نمی گویم.
تورا...
داستانِ تو:)
دلبرم!
داستان دست ها را شنیده ای!؟
همان دستان معروف....
که وقتی در دستان من است
دیوانه میشوم!
دگر نمیتوانم مثل قبل عادی زندگی کنم!
دلبرم!
داستان چشم ها را چطور!؟
آن را شنیده ای؟
شنیده ای وقتی در چشمانم زل میزنی
دیوانه میشوم!؟
از خود بی خود...
دامن گل گلی اش به کنار
آن سرخاب سفیدابش هم به کنار
حتی موهای فِر و دلربایش هم به کنار!
آن چشمان روشن همچون خورشید را چه کنم!؟
مگر میشود در چشمانش نگاه کرد و مست نشد!؟
مگر میشود جان نداد!
اصلا آن لب های سرخ همچون انارش را چه...
هزاران کلمه در جای خالی ات ریختم اما جای خالی تو پر نشد.
تو از جنس بینهایتی که هرگز
بی تو به سر نمیشود