متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
بمان
مگذار زندگی ام از دهان بیفتد...
بیا که آن گذشته ای را که خیلی زود به گذشته ملحق شد، دوباره بیاد آوریم و این بار آن را در حال، به خود هدیه کنیم و ذره ذره آن را تماماّ زندگی کنیم.
خندیدن گاهی خوبه
گاهی بد
خوبه چون یادت نمیره آدمی
و نیاز به خندیدن داری
بد چون با خندیدن همه
فکر می کنند حالت خوبه!
نغمه اردشیری
.
کاش میشد
ذره ایی از تو را
زنجیر کنم
به گردن آویزم ،
نگاه مهربانت را
عصاره بگیرم
در شیشه ی عطر بریزم
جان بگیرم و سرمست شوم
از استشمام رایحه ی دلنوازی
که یادآور حضور توست؛
اصلا حال خوب مگر چیست؟
اعدام بغض دلتنگی
وقتی در آغوش یاد...
می آیی و من با لبخند به استقبالت می آیم...
می روی و من باز هم با لبخند بدرقه ات میکنم...
اشتباه نکن! رفت و آمدت فرق دارند برایم،
موقع آمدنت قبلش گریه کرده ام و هنگام رفتنت، بعدش...
دلتنگی های جمعه را
هیچ چیزی تسکین نمی دهد
بهانه جویی های دل بیقرارت را
هیچ کلامی آرام نمی کند
هیچ آهنگی نوازشگر
رِخوت روحت نیست
فقط می خواهی
دست ناگفته های دلت را بگیری
با نسیمی از یادش
بروی به خلوت خیال او
همانجا که او هم منتظر توست...
درون من کسی ست
به مهربانی تو
که هر غروب دلتنگ
دست تنهایی مرا می گیرد
شانه به شانه ی من
خستگی هایم را قدم می زند
با چشمان زلالش خیره می شود
به دو چشم مشتاقم
دل به دل غصه هایم می دهد
مرا می کشاند در قاب علاقه...
زمستان را دوست دارم؛
چرا که می توانم در لحظه به لحظه اش ببینم که سعی می کند به بهترین خود تبدیل شود.
و دانه های برف که از قلب یخ زده اسمان فرو می ریزند.
شاید ما اشتباه زندگی را فهمیده ایم.
سرمایی که تا مغز استخوان نفوذ می...
به دور از چشم نگران آبان پاییز و زمستان باهم یک قرار عاشقانه می گذارند
در شب میعادگاه در آخرین شماره آذر...
پاییز در شب یلدابند عاشقانه ها، برگ نویس و خاطرات عشق بازی درختان با باران را به سینه زمستان می سپرد،
و چمدان خیس را بدست گرفته و...
من همون دیونه ام دیونه ای که
یک عمریه غصه هاشو چال کرده
نوشته پاره کرده دردهاش رو
دائم ویار میوه های کال کرده
زیباترین حرف یعنی تو...
با تو ای زیباترین حرف ِ من،
میتوان تاریک ترین شبها را به مهمانی خورشید برد...
حالا ملالی نیست تنها دوری تو که می دانم یک روز،
زیباترین حرفها را با همان لبها و چشمانت با واژگان مقدس خدا
به ارمغان می آوری....
معلم برای سفید بودن برگ نقاشی ام تنبیهم کرد و همه به من خندیدند، اما من خدایی را کشیده بودم که همه می گفتند دیدنی نیست...
اگه دوباره دیدمت شرمنده از خودت نباش
زندگی همینه عزیزم یکی میره یکی میاد
هادی هاتف چشم براه#
میاد اون روز که،تقاص قلب خورد منو پس بدی یه جوری که،
دنبالم میگردی اما منو نمی بینی دیگه
هادی هاتف چشم براه
بگذار کوچه پس کوچه های عاشق پاییز هم بدانند
من مثل هیچ کس نیستم
من پائیز و زمستان و بهار و تابستان را
به سبک خودم دوست دارم
من مثل هیچ کس نیستم
من خودم هستم
با تمام علایق ام که مختص به من هستند
من خودم هستم با سلیقه...
پدر و مادر...
تو سن بالا، پدر و مادر داشتن خیلی خوبه، البته پدر و مادر خوب.
چون تو این سن، پدر و مادر دیگه اون نقش پدر و مادری را بازی نمیکنند، مثل یک دوست میشن واسه آدم، دوستهای خوب، دوستانی که به هیچ قیمتی و به هیچ دلیلی...