متن زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زانا کوردستانی
پیراهن یوسف وُ
انتظار یعقوب،
غافل که زلیخا
ز تن، پیراهن دریده ست.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
کانِ فقر ست،
کارگرِ سیاه!
گرچه شب و روز
در معدن الماس جان می کند.
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
پاییز،،،
دخترکی است نازک دل.
¤¤
آه!
چه زود،
برگ هایش پژمرده می شود!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
عاشقانه ترین شعرهایم را
در آغوش تو سروده ام
آنجا،
دنج ترین جای دنیاست،
--برای این شاعر.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
دهانم،،،
مسلح با رگباری بوسه ست...
♡
تا نبوسمت،،
اسحله را،،،
زمین نخواهم گذاشت!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
عطروُ طعمت را بگیر؛
از گل،
از سبزه،،
از نان،،،
از باران!
سردرگم شده ام،
--میان این همه عاشقانِ به \تو\
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
تو برای او،
موهایت را می بافی!
من با تو رویاهایم را...
چه غم انگیزی ست،
--این تفاهم.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
برایم کمی عشق بیاور وُ
دو لقمه،
\دوستت دارم\
و قاچی بوسه
--از لبهایت،،
تا صبحم بخیر شود.
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
دختر چهارکِنت
[از برای سلیمه مزاری فرماندار چهارکنت]
کفتارهای کفر،
[لاشخورهای عفن!]
به انحصار درآوردند
افغانستان را
--\چهارکنت\ و،
--\مزار\ را
و به بند کشیدند
فرشته ای را
تا،،،
ریزشِ
آخرین پایگاهِ پایداری
آن کوهِ استقامت!
◇
آخر،
خدای نداشته شان
بذرِ نفرت کاشته ست
در شوره زارِ دل هاشان......
ما،،،
مشغول زندگی بودیم و،
آن ها\
دسته دسته در کامِ مرگ.
با رگبارِ وحشیانه ی \طالب ها\!
فریاد می زنم،
آی انسان های شاهد؛
با شمایانم:
--خون کودکِ افغان،
با خون یمنی ها
یک رنگ نیست؟
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
سال های سال دخترکی،
در آرزوی شاهزاده ای
سوار بر اسب سپید بود.
آه!
¤
حالا،
زنی
تنهاست!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
هر روز
به مادرم می اندیشم،،،
هنوز هم نمی داند
اندک جهازش را
کجای جهان بچیند؟!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
گویا فراموشکار شده ام...
بگذار
سر بزنم به کندوی بوسه ها...
♡
نکند،،،
از یادم بروی!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
دیروز،
امروز،،
یا که فردا،،،
فرقی نمی کند
هر زمانی
پر از دلتنگی ست
وقتی نباشی
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
خط های ممتد نیامدن را،،،
پاک کن.
♡
از این همه انتظار خسته ام...
با هَودجِ آفتابِ فردا؛
بیا!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
لبخندت را کم آورده ام،،،
--در این غربت!
پستچی هر روز می گذرد از اینجا...
کاش به نامهای
برایم بفرستی
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
شعرهایم ساده شده اند،،،
یعنی:
کودکانه اعتراف می کنم
\دوستت دارم\!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
چارفصلِ شکوفائی ی شعرهایم
بهارانه ی \چشم های تو\ بود!
...
حالا،،،
پژمرده اند شعرهایم؛
--وقتی که نیستی!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
پنهان کرده ام،
جای خالی ات را
لابه لای خاطراتمان...
مثل کودکی که؛
ترسش را خواب می کند،
--زیر پتو!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)