شعرسپید
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعرسپید
بر می خیزم از درزِ تاریکِ دیوار
از چین های نامنظّم پرده
وصدا میزنم پنجره را
تا بیرون بدوَد خورشید
تکّه تکّه
از چشمت
که ایستاده اند آینه ها
به تحسینت.
مریم گمار
ببین چطور
غرق شده ام
در رستاخیر دست و برکه ی چشمت!
مگر می شود
خورشید را از آسمان تکاند
که تو را از من؟
مریم گمار ۱۴۰۲/۱۰/۱۴
حالا اگر بیفتد
ستاره بر زمین و
واژه بر سیاهی
و بپَرد
هوش از سرِ طبیعت
باز بر پوستم جوانه می زنی
باز در رگ هایم می درخشی
مریم گمار ۱۴۰۲/۱۰/۱۴
مگر می شود
خورشید را از آسمان تکاند
که تو را از من؟
وقتی
فرومی روم در رّدِ پای بهار
مریم گمار ۱۴۰۲/۱۰/۱۴
رود
می رساند به گوش دریا
پیغام کوه را.
رضاحدادیان
موج می داند
چه میگذرد
در دل دریا
رضاحدادیان
آتش می ریزد
به تن باغ
پاییز.
رضاحدادیان
شعر سپیدکوتاه
باید بنشینم به مکالمه با باختین
تا تو فرم شعر را دگرگون کنی
وآب از آستین آسمان نیفتد
مریم گمار
درست در همین سطر
در همین نقطه
ریشه های این شعر
تاویل می کند
ارتعاش پرواز را
مریم گمار
بگو چگونه شکوفا نشوم ؟
مجاور فوکو و تودورف
که رخنه کرده ای در زاویه دیدشان
و به اعجاز می کشانی انگشت های جهان را
دست پروده ی گدام درخت تناوری؟
که جوانه را خوب می فهمی
مریم گمار
ای صدای سبز!
چطور دست بردارم از تو؟
که آفتاب ، گنجشک می چیند از شانه هات
و زمین می رقصد در انعکاس چشمانت
مریم گمار ۱۴۰۲/۸/۱۲
کوه می دانست
که به پایش
نخواهد ایستاد
رود.
رضاحدادیان
نگفته ی دریاست
جزیره.
رضا حدادیان
داشتند قسمت می کردند
لبخندهاشان را با هم
اتومبیل های سپید وسیاه
کاش تمام نمی شد ترافیک!
رضاحدادیان
بازیچه ی دست باد شده است
پرده
پنجره را می بندم.
رضاحدادیان
سررفته بود
حوصله ی اشک
افتاد.
رضاحدادیان