شعرهای سیامک عشقعلی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعرهای سیامک عشقعلی
همایش تجلیل از برگزیدگان مسابقه عکس «از عاشورا تا اربعین» انجمن کیک بوکسینگ دانشگاه پیام نور برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، همایش تجلیل از برگزیدگان مسابقه عکس «از عاشورا تا اربعین» انجمن کیک بوکسینگ دانشگاه پیام نور به ریاست تورج عنصری برگزار شد. در این همایش که در محل...
شده جمعی به تو دیوانه بگویند هرروز؟
شده در خلوت خود گریه کنی با دیوار؟
شده یک شهر ندانند چه دردی داری؟
شده هرلحظه بمیری وسط این تکرار؟
«سیامک عشقعلی»
من؛ و خیال مهربانت، خدا...
آمده ماه به شب شعر من!
هرچه که می نویسم... آری تویی،
خاص ترین مخاطب شعر من!
«سیامک عشقعلی»
می آیی و هر لحظه به هر یک گذر از من،
دل می بری ای دلبر پُر شور و شر از من
جوری شده ام بنده ی زیبایی ات، این بار
اصلا نپذیرد دلم اما، اگر از من...
شاهین غرورم شده جلد خم مویت
کندی تویِ بی رحم مگر بال...
چیزی نمانده تا نور
تا فتح این تباهی
ای قهرمانِ قصه
برخیز از سیاهی!
در غربتت بسوزان
بود و نبودها را
جاری شو تا ببینی
پایان رودها را
خورشید نبض دارد
تا وقت هست برخیز!
هرجور شد بجنگ و
با هر شکست برخیز!
غم هیچِ هیچِ هیچ است
وقتی بزرگ...
در کوچه ی معشوق مرا راه ندادند!
کم بوده ام انگار! نشد! آه... ندادند...
این شاعر بی چیز چه می خواست که آن ها
از کیسه ی لطف و کرم شاه ندادند!
در حسرت دیدار چه شب ها که شکستیم...
از پنجره، یک خنده ی کوتاه ندادند!
دلسوخته ها عادتشان...
در غربت آیینه خواهد سوخت قلبی
که دوست دارد مثل یک پروانه باشد
عاقل نمی فهمد غم دلخسته ها را
دیوانه باید همدم دیوانه باشد...
«سیامک عشقعلی»
ما باز می آییم...
آبی تر از دریا!
از کوچه ی دیروز
همراه با فردا!
با وسعتی از نور
با آسمانی شاد!
هم شوق با بوسه،
از هرچه غم آزاد!
با چشمه ها هم فصل
با رویشی پربار!
ما بازمی آییم
با عطرِ گندم زار!
در انتهای شب
اندوه مغلوب...
علت زیستن ما و شماست،
هدیه ایی هست و از سمت خداست.
عاشقی کن که زمان می گذرد
عشق از خوب ترین دغدغه هاست!
«سیامک عشقعلی»
اسم مرا پرسید... بوسیدمش!
( آری دلم لرزید! بوسیدمش! )
وقتی تمنا در دلم شعله زد...
وقتی کسی نشنید بوسیدمش!
بوسیدمش وقتی که شب می رسید
با صبح و با خورشید بوسیدمش!
زیبای من آیینه را فتح کرد
چون ماه می تابید بوسیدمش!
دنبال او افتادم و آخرش
تا خسته...
او حرف می زد... من ولی محو صدایش...
می ریخت دور از چشم او قلبم برایش...
زیبایی اش در واژه هایم جا نمی شد!
انگار می رقصید باغی با هوایش...
بالا بلای من به قدری ناز دارد
یک شهر می میرد برای اعتنایش!
هرچند از او مهربان تر نیست اما...
آخرش هر بخت از خواب خودش پا می شود
قفل های بسته ی هر قصه ای وا می شود
می رسد یک فصل سرسبز از شکفتن... آخرش،
عشق پایان قشنگ رسم دنیا می شود!
«سیامک عشقعلی»
چه اکنونی از این زیباتر ای زیبا که هستی
نیازی با تو به خورشید و به فردا ندارم
برای زنده بودن، زندگی کردن، نمردن
دلیلی بهتر از عشقت در این دنیا ندارم!
«سیامک عشقعلی»
با توجه به اشعار، نوشته ها و تفکرات در آثار سیامک عشقعلی، می توان گفت که او به طور قابل توجه ای به مسائل انسانی می پردازد. در آثار او، عشق، خواب، رویا، زمان، مرگ و زندگی و سؤالات فلسفی و معنوی به عنوان موضوعات اصلی مورد بحث قرار می...
اگر دیوانه در دیروز بودیم
شدیم امروز عاقل های تنها
صدف ها می روند از موج با موج
در آخر سمت ساحل های تنها
نوشتی: چیست فرق ما؟ نوشتم:
چه می دانی تو از دل های تنها؟
«سیامک عشقعلی»
امروز می خواهم هوایت را ببوسم
پروانه باشم چشم هایت را ببوسم
اسمم چه زیبا می شود با لحن نازت
انگار می خواهم صدایت را ببوسم
رد می شوی از خواب هایم گاه و بی گاه
یکبار باید جای پایت را ببوسم
با یک نگاهت هم دلم شاد است از...
دین خدا مگر اجبار می شود؟
آقا شما بگو این صحنه درد نیست!
سیلی به صورتِ ناموس می زنند
در شهر ما کسی انگار مرد نیست!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
خواستم یوسف بمانم تا ابد
خواستن آن قدرها ممکن نبود!
دست آدم سیب چید از وسوسه
جد ما یک لحظه را مومن نبود...
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
خون شد این رود بیا برگردیم!
خواهشاً زود بیا برگردیم!
می زند شعله به جانم بغضت
تار تا پود! بیا برگردیم!
آسمان مانده چه تنها بینِ
آتش و دود... بیا برگردیم!
می نوازم به خجالت با سوز
بس کن ای عود! بیا برگردیم!
اشتباه آمده ایم انگاری
عشق، غم بود...
هرجا که گاهی خسته بودی...
خندیدنت هرجا که شد آه!
هرجا که قلبت را شکستند
در کنج زندان یا تهِ چاه،
یادت بماند فتح با ماست!
لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه...❇️
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
❇️ قرآن، سوره ی زمر، آیه ی ۵۳
«مرد» کویر حسرت و جنون بود
که گل سرخ شکفت و «زن» عشق شد!
خندیدی و دلم برات رفت... بعد؛
علاقه ی ساده ی من عشق شد!
عشق تو پایان یه قرن درده!
حس می کنم کسی دعام کرده!
این پسرِ اردیبهشتی هر روز
جهانشو دور چشات می گرده!
طول...
تووی سرم یه کرکس
توو آستین من مار!
اطرافمو گرفتن
یک مشت گرگ و کفتار!
یک عده تووی آینه
شعرامو می سوزونن!
یک عده تووی خوابام
هرشب رجز می خونن!
هی می زنن که دنیام
ویرون بشه بپاشه!
یک عده خیلی می خوان
سر به تنم نباشه!
هر روزِ زندگی...
باز هم ولوله در جان دو عالم افتاد!
بغض زهرا به دل خسته ی مریم افتاد
باز هفتاد و دو خورشید شدند از تب سرخ
قرعه ی عشق به شمشیر و محرم افتاد
«دست عباس به خون خواهی آب ...» آمد باز
کفر عاشق شد و بر سجده ی آدم...