شعر عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر عاشقانه
کانال تلگرام: bzahakimi@
بوسههای پُرتبت، گرما دمد
در تمامِ نای احساسِ نهان
کانال تلگرام: bzahakimi@
بس که در من میخروشد مِهرِ تو
حسّ نابی میتپد در بحرِ دل
همه جا هستند
دهانهای مخرّب،
کلماتِ انتحاری...
ملالی نیست!
سرت بر شانهام
سرم بر شانهات
ما برجهای دوقلو
آغوشِ هم را میسازیم...
با خـیالِ آمدنت
هر صـبح
در باغِ آرزوهایم
پشتِ پرچینِ گلهای یاس
همراه عاشقانه های هر روزه ام
تو را به انتظار می نشینم
دلم تنها
زیبایی جان گفتنت را
هر طلوع صبح می خواهد
که تا صدایت می زند
بگویی جان !!!
دوستت دارم عزیزا !
چشمم به راهِ تو، دلم در اضطراب است
این فاصله یادآور رنج و عذاب است
لحظه به لحظه میشمارم روزها را
در کشور روحم پس از تو انقلاب است
بر آب و آتش میزنم وقتی. نباشی
یک چشم من خون است یک چشمم گلاب است
دور تو میگردم تمام روز...
وقتی پدر خسته میآمد سمت خانه
وقتی که شاکی بود از دست زمانه
وقتی به دستش بار سنگین داشت، مادر ـ
یک "یا علی" میگفت از دل ، عاشقانه
عطر خوش نامت که میپیچید در باد
در سجده میافتاد گل هم بی بهانه
دست پر از مهرت همیشه بر سرم...
کوچه هم مانند من دلتنگ هست وبی قرار
کوچ کرده با پرستو نغمه ی شیرین یار
من برای دیدنش لحظه شماری میکنم
شاهدم این تیک تاک ساعت شماته دار
دور تو گردیدم و ازمن شدی هی دورتر
من غرورم را شکستم تو شدی مغرور تر
تو همان شاه همیشه فاتح شطرنج دل
من همان سربازم و در پیش تو کم زور تر
گفته بودی عاشقی منظورت اما این نبود
چشم هایم میشود هردم ازاین منظور تر
اجر دارد. خنده...
انگار چشمان قشنگت رنگ دریاست!
در ساحل آرامشش یک دشت رویاست
باز ازنگاهت می نویسم ،مثل دیروز
ابیات چشمانت عجب درگیر معناست
مغرور زیبایم، غزل جان گیرد از تو
چون آهوانه بودنت روح غزل هاست
پیشم بمان ،هم با دل من عاشقی کن
چون بی تو این خانه غمین وسرد...
من مست تو اَم
من مست تو ام،اذان کجا میفهمم ؟
دیوانه ام و فقط تو را ، میفهمم !
بر جاهل و مست،روزه واجب نشود ...
با بوسه ولی ، بیا ، بیا ، میفهمم !
من، با شعورِ عاشقی، هر روز، عادت کردهام
برپا کنم بزمِ صفا، در پیشگاهِ دلبرم
او پادشاهِ دل شود؛ من چون ندیمی باوفا
پروانهوار و، پُرتپش، گردِ حریمِ سرورم
صد جام گیرم، از لبش؛ با بوسههای عاطفه
بهکام و رویایی شود، احساسِ پُرشور و، شرم
با آمدن صبح
دلم دنبال بهانه ای است
که با تو باشدتمام لحظه ها و ثانیه های روز را
حتی در خیال
حتی به اندازه ذره ای دلخوشی
آری ذره ای دلخوشی
دلخوش به اینکه تو می آیی
و جهانم با تو پر می شود از تمام تو
دلم را ، جانم را ، هستی ام را
زدم در پای عشقت مستی ام را
نگاهت رد شد و خاموش ماندم
ندیدی از نگاهم خواهشم را
خــاکِ رهِ تــو ، به آسمـــان میارزد
یک ذرهیِ تو ، به صد جهان میارزد
دیروز شنیدم از صبا ، وصفت را ...
میگفت لبت ، به نقدِ جان می ارزد
با خیالت
سَر می کنم
لحظه های تنهایی هر شبم را
و می نویسم
غزل عشق را
بر تار و پودِ وجودم
تا آن زمان که بیایی
و بخوانی واژه واژه ی آن را
باز آ ببین در حیرتم بشکن سکوت خلوتم
چون لاله تنها ببین بر چهره داغ حسرتم
ای روی تو آیینه ام عشقت غم دیرینهام
باز آ چو گل در این بهار سر را بنه بر سینهام
چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ویران...
بوی سیب می دهد
هوایت
و باد مسافری
که در این جمعه های نفسگیر
از تمام پنجره های خاطرات
یادت را
با عطر سبز بوسه می اورد
قـول دادم به خودم
بنویسم از تـو
بـنویسم از دل
دل بـی تاب و پـر از دلهره ام
هر زمـان
هر جـایی
از دَمِ صـبح که خـورشید جهان می تابد
تا غروبی که
دلم تنگ تو و دیدن توست
#بادصبا
میان آسمان،
پرندە، سیارە، ماه و خواهران و دوستانش...
میان دریا،
در، یاقوت، ماهی، خواهران و دوستانش...
میان خشکی،
کوه، درە، دشت، خواهران و دوستانش...
و در جایگاه من هم،
قلب، احساس، چشم و تمامی اعضایم!
اکنون دیگر،
آسمان، دریا و خشکی من، "تو" هستی
"تو" بهجای همە چیزی!!