تو بیا بیا و بنشین چو شکوفه ای به جانم گُلِ من اگر تو باشی،️ همه ی عُمر باغبانم
کاش یکبار هم ما شکوفه میدادیم، ما که اینهمه هَرَس شده ایم
سیزده بدر رسید دگر مرغ سحر داد این خبر جانب گلزار ودمن بار کنید بار سفر نسیم باد فرودین وزد به جانب زمین خیمه زدند شکوفه ها چنان که لشکری زچین بادام وبه شکوفه زد چتری به سر بنفشه زد شب بو وزنبق بنفش تور سفید فرشته زد به کهسار...
این بهار در خانه سبز می شویم در خانه جوانه میزنیم در خانه شکوفه می دهیم
سال سیاه عید سیاه نوروز سیاه در شعر هامان باد سیاه دیوانه شده است سیاهی قلم مو برداشته ما را دارد سیاه می کند سیاهی بر همه جا چادر سیاه گسترده است بالای درخت آلوچه اما چراغ سپید شکوفه می تابد
جان دلم... قرار است مانند درخت ریشه کنم... شکوفه دهم، برایت زندگی باشم، بهارم میشوی...؟ عیدت مبارک عشق جانم
این بهار، در خانه سبز می شویم، در خانه جوانه می زنیم، در خانه شکوفه می دهیم. این بهار را در خانه می مانیم و دعا می کنیم برای رسیدن روزهای خوب، برای دوباره سبز شدن... آگاهیم به اینکه بیرون از این خانه درختان شکوفه زده اند، گنجشک ها آواز...
اسفند یعنی؛ شاهکار نقاشی خداوند، روی زمین یعنی ترسیم یک تابلو با جوهر عشق یعنی کشیدن رنگین کمان در یک شهر خاکستری یعنی لحظه ی زیبای تولد یک شکوفه در برف
روز قشنگی ست؛ دوست داشتنت را مرور می کنم .. گل واژه های عاشقانه ام شکوفه می زند .. شعری زاده می شود در من از عشق تو ...️ ️️️
دستم را بگیر مرا بگیر از خودم مرا ببر با خودت. یک جایِ امن .. من در سر رویایی دارم تو درخت نارنج شوی ، من خاک. در من ریشه بدوانی به وقتِ بهار. شکوفههامان را بارور شویم و خدا مست شود از عطر باهارنارنجِ ما
می توان هر چیزی را تولد نامید مثل تولد یک ستاره و شروع نور افشانی مثل تولد یک شکوفه و دادن زیبایی به درخت مثل تولد یک پروانه و پرواز بر گلها مثل تولد یک صدا، صدایی که دوباره خدا را بخواند مثل تولد یک امید در دل دنیایی از...
دم نوش قوری شکوفه های آلوچه گنجشکی پر نمیزد
دستانم را بگیر تا زودتر از بهار شکوفه دهم تو خودت میدانی گل مریم زیباترین است
مرا بوسیدی من شعر شدم .. تو شکوفه..
من مانده ام و خیابانهای دی تو بیا.. که وقت رسیدنت جانم شکوفه خواهد داد
دیگر کدام کوچه کدامین نگاه خط های خستگی ام را میشمارد خستگی خطوط خاموشی در سالهای فراموشی دیگر کدامین دفتر کدامین شعر اشتیاق دیدنت را شکوفه می دهد بر رؤیای منجمد جمعه ها جمعه های منجمد بی روح.
پاییز جایش را به زمستان داد زمستان جایش را به بهار برگها جایشان را به شکوفه ها دادند در این میان جای تو همچنان خالی ست …
بهار می تواند نام تو باشد وقتی که در همهمه ی سبزِ دلم دوستت دارم هایت شکوفه می زنند
شکوفه در شکوفه پیچیده ست، و این آغاز فصل بهار است
مثل لحظهای که باغ؛ در ترنم ترانه شکوفا میشود؛ غرق در شکوفه میشود روزگارتان؛ بهار لحظههایتان پر از شکوفه باد. سال نو مبارک
دوست دارم سه شنبه ی آخر اسفند از زیر کرسی تنهایی ام نبودنت را بکشم بیرون بیاندازم کف اتاق شعر بپاشم روش کبریت بزنم و از آتش یکسال انتظار بپرم بهار بی حضور تو کابوس این خواب زمستانی ست دوست دارم شکوفه، بهانه ی تو باشد چهارشنبه سوری مبارک
جان دلم... قراراست ماننددرخت ریشه کنم... شکوفه دهم... برایت زندگی باشم... بهارم میشوی...؟
پیراهن از شکوفه که پوشیده ای باد عاشقت میشود .. محبوبکم گلبرگ ها هم مال تو بیا تا برویم...
فهمیدن آغوشت شکوفه ای را بیدار میکند از خواب زمستانی و این غنچه ی زیبا، با تو به بهار می اندیشد ر م ع م ا م ت▶️