️ پدیدار از تو آمد صبح عالم خوشا عالم، خوشا صبح و خوشا من... ️️️
امروز صبح دیگریست ... مطمئن باش ، من عاشق تو خواهم ماند ... ️️️
لبخند بزن! صبح، را در آغوشم بگذار! من به رسمِ حضورت دل مے بندم تا آفتاب، از آن سوے بیداری در من، نفس بڪشد ️️️
صبح های با تو نفس در من جان می گیرد و به غیرت چشمهایت عشق بر لبانم گل می دهد ... ️️️
صبح در آغوشم آفتابی شد️ به وجودم عشق پاشید و عطرحضورش دکهٔ عطاری را در آغوشم باز کرد.!️ ️️️
صبح چشمانت موسیقی دل انگیزی است ڪہ ملودی هزاران عاشقی را در خود دارد بلندشو خورشید رابہ دامن بگیر واز ترانہ خوش مهربانی همین ملودی در رقص هزاران بوسہ بچین برای صبح دلمان ️️️
بعضی شبها آدم دلش یک شانه ی امن می خواهد در امتداد سکوت! فقط به احساس پاکش لم بدهد و تا صبح ییخیال دنیای نگرانی ها دوست داشتنش را حواله ی همان آدم رویاهایش کند!
صبح یعنی تو در دنج ترین جای دلم حک باشی..! ️️️
خوشا صبحی که چون از خواب خیزم به آغوش تو از بستر گُریزم
به خورشید نگاه کن️ به باغچه و درخت واطلسی و رقص پروانه... به روی شانه های گل بنگر به صبح که از راه رسیده تا من دوباره عاشقت شوم. ️️️
سلام چشمانت را،،، باز کن، میخواهم،،ت اول صبح به جای... آفتاب قرص ماهت را تماشا کنم ! و صبحم را، با یک... فنجان عشق داغ آغاز کنم !! ️️️
صبح یعنی : طلوع دوباره ی تو در جان من ! امروز هم سرشار از دوست داشتن توام مثل دیروز ... مثل فردا ...! ️️️
صبح شروع عاشقیست پس عاشقانه شروع میکنم صبح دوست داشتنت را که وجودت، شب و روزم را بخیر میکند... ️️️
. هر صبح زندگی برای ادامه پیدا کردن به دنبال بهانه می گردد و چه بهانه ای زیباتر از چشمانت. عشق ️️️
دوستت دارم همان گونه که شب، ماه را دوستت دارم همان گونه که صبح، آفتاب را دوستت دارم مثل ملاقات پنهانی مادر، از لای در دوستت دارم مثل حبس من با تو تا ابد در یک اتاق دربسته حتی بی پنجره! تنها من و تو این چنین دوستت دارم تو...
هر صبح با تو آغاز میشود روزم .. لبخندم.. بوسہ ام.. همہ از عشق تو پدیدار میشود.. اے تمام بهانہ هایم دوستت دارم....
بخند تا از عطر تو لبریز شود بهار بخند که این صبح به لبخند تو زیباست. عشق ️️️
همیشہ ڪه صبح شعر نمیخواهد یڪ وقتهایی تُ رامیخواهدفقط تُؤ را.....️️ ️️️
صبح ️ حلول لبخندهای توست و سحر از نگاهت... طعم روزه می گیرد! ️️️
هر صبح اِنگار ڪنارت️ عشق تلاوت می شود و روزگار زندگی را .... با لبخند به نگاهم می چسباند. ️️️
آه... چه حالِ خوبی دارد خودم را بخواب بزنم تو بیشتر مرا صدا کنی! صبح یعنی صدای تو در جانم بپیچد... ️️️
صبح بخیر عزیزم چرا من هر صبح تو را در آینه خودم سبز می بینم و تو مرا در آینه خودت آبی بیا برویم باورمان را قدم بزنیم تا شانه های خیابان خیال کنند جنگل و دریا به هم رسیده اند !
زیاد پیش آمده، خیلی زیاد ... که حوصله خودم را هم نداشته ام ... ولی با همان حال ... حرف های دیگران را گوش بوده ام ... زیبایی هایشان را چشم ، و زخم هایشان را مرهم ... زیاد پیش آمده که کم آورده ام و با کوهی از بغض...
خدا را چه دیدی شاید هم روزی خیال بافی های دلِ عاشق پیشه ام به حقیقت بپیوندد و من صبح را در آغوش گرم تو آغاز کنم عشق ️️️