برای پرنده هیچ اهمیتی ندارد که آیا کسی به آوازش گوش می دهد یا نه. برای پرنده حضور شنونده اصلا مهم نیست. برای این آواز نمی خواند که در عوض چیزی بستاند. فقط از روی شور و نشاط آواز می خواند. خورشید طلوع کرده، صبحی دگر آمده و شب رفته...
صبح هایم بوی تو را میدهند بوی عشق را بوی پروانه های رنگی وسط طاق آسمان چشمانت بوی زندگی .. میون پریشانی نگاهم که خانه میکنی دلم پر می کشه از حس بودنت و رنگ میگیره جهانم از هر چه زیباییست .. باز هم لبخندت را مهمان چشمهای من کن...
نیازم به صبح نیست ؛ همین که تو باشی خیر است که از سر و کولِ لحظه هایم بالا می رود... ️️️
️ با تُؤ هر بار سلام و..️ با تؤُ هر صبح بهشت... خیرِ هر روزِ من از بوسه ات.. آغاز گرفت ...! ️️️
. هر صبح نشانی از تو دارد و هر روز روزیست با یاد نامت دم به دم مرا بخوان و صبحهایم را با نگاهت تازه کن ️️️
صبح که می شود تو زودتر از خورشید، طلوع می کنی و چشم هایم به احترامِ روشنایی ات از جا بلند می شوند.
با یاد تو صبح تازه آغاز شده/ صد پنجره سمت آسمان باز شده/ گلدان عقیم و خسته ی کنج حیاط ، / آبستن جلوه ی گل ناز شده/
یک نفر هست که خودش نیست ولی خاطره اش صبح هر روز، مراسخت بغل می گیرد...
پلکهایم را به صبح وجودت آغشته می کنم این صبح به خورشید نگاهت ذره ذره محتاجم ️️️
متن ۱۶: به او گفتیم ماه پیشانی صبح که شد رفته بود اما...
چرا به او نگفتم؛! آنگاه که دلبر جان شد! آنشب که عشق و ایمان را یکجاه با هم دیدم چرا به او نگفتم¿! آنشب که تا صبح ،سپیدی آرزو کردم! آنگاه که نمیدانست یک دل طلب دارم
چشم تو تابید و صبح آمد پدید️ هیچ کس، صبحی... چو چشمانت ندید! ️️️
صبح مقدسی بود️ در ضیافت چشمان تو و من در قبله ی نگاهت به تمنای عشق... ️ زندگی را صبح کردم! ️️️
بی گمان روزِ قشنگی بشود امروزم چون سرِ صبح، سلامم به تو خیلی چسبید!! ️️️
بخیر می شود این صبح های دلتنگی ببین که روشنم از یادِ خوبِ لبخندت
لبخند بزن ! لبخند تو هر صبح مرا جانی دوباره میدهد ، برای عاشقانه زیستن ! ️️️
️ پدیدار از تو آمد صبح عالم خوشا عالم، خوشا صبح و خوشا من... ️️️
امروز صبح دیگریست ... مطمئن باش ، من عاشق تو خواهم ماند ... ️️️
لبخند بزن! صبح، را در آغوشم بگذار! من به رسمِ حضورت دل مے بندم تا آفتاب، از آن سوے بیداری در من، نفس بڪشد ️️️
صبح های با تو نفس در من جان می گیرد و به غیرت چشمهایت عشق بر لبانم گل می دهد ... ️️️
صبح در آغوشم آفتابی شد️ به وجودم عشق پاشید و عطرحضورش دکهٔ عطاری را در آغوشم باز کرد.!️ ️️️
صبح چشمانت موسیقی دل انگیزی است ڪہ ملودی هزاران عاشقی را در خود دارد بلندشو خورشید رابہ دامن بگیر واز ترانہ خوش مهربانی همین ملودی در رقص هزاران بوسہ بچین برای صبح دلمان ️️️
بعضی شبها آدم دلش یک شانه ی امن می خواهد در امتداد سکوت! فقط به احساس پاکش لم بدهد و تا صبح ییخیال دنیای نگرانی ها دوست داشتنش را حواله ی همان آدم رویاهایش کند!
صبح یعنی تو در دنج ترین جای دلم حک باشی..! ️️️