متن فریدون مشیری
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات فریدون مشیری
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !
فریدون مشیری
هر لبخندت ، با من گوید:
دل مده به دست غم ، در این عالم ؛
بنشین با عشق ،
تا گل روید ،
زین شب خزانی...
یک برادر دارم از جان خوبتر🥹♥️
نه عقابم، نه کبوتر، اما
چون به جان آیم در غربت خاک،
بال جادویی شعر، بال رؤیایی عشق،
می رسانند به افلاک مرا.
بر نگه سرد من به گرمی خورشید
می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت
تشنه این چشمه ام،
چه سود،
خدا را
جز گل خشکیده ای و برق نگاهی
از تو در این گوشه یادگار ندارم...
تو گذشتی و شب و روز گذشت
آن زمان ها به امیدی که تو
بر خواهی گشت،
پای هر پنجره مات…
می نشستم به تماشا، تنها
گاه بر پرده ابر، گاه در روزن ماه،
دور، تا دورترین جاها می رفت نگاه، باز می گشتم، هیهات!
چشم ها دوخته ام بر...
چو گل هرجا که لبخند آفرینی
به هر سو رو کنی لبخند بینی
چه اشکت هم نفس باشد، چه لبخند
ز عمرت لحظه لحظه می ربایند
گذشت لحظه را آسان نگیری
چو پایان یافت پایان می پذیری
مشو در پیچ و تاب رنج و غم گم
به هر حالت تبسم...
آخر ای دوست نخواهی پرسید
که دل از دوری رویت چه کشید
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده های تو به دادش نرسید
داغ ماتم شد و بر سینه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکید
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روی تو سپید
جان...