کار تو در چشم ما ابرو گره انداختن کار ما با اینهمه دل را به چشمت باختن
دستان کوچکت چنگهای بزرگی به دل می زنند
گیسو بسته ام به نسیم آمدنت بی قراری های دل را
من همانم که شروعش کردی! نکند دل بکنی دل ندهی بی سر و سامان بشوم...!
زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ
حق نداری به کسی دل بدهی الا من پیش روی تو دو زاه است فقط من یا من ...
آنچه روزی در تنم / دل داشت نام بس که سختی دید / امروز آهن است
دل نزد تو است / اگر چه دوری ز برم
ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم بوده ست
مغرور نشو جانان من حالا که دل در دست توست
خیال او چو ناگه در دل آید دل از جا میرود / الله اکبر
من دلم پیش کسی نیست! خیالت راحت... منم و یک دل دیوانه ی خاطر خواهت...
حالا که دلبری را بلد شدید هنر دل نگه داشتن را زود تر یاد بگیرید
به خوابم بیا دل که نمی داند رفته ای!
چه فرق میکند خوابم ببرد یا نبرد دل است و هنوز آب در هاون می کوبد!
گفتی ز سرت فکر مرا بیرون کن! جانا / سرم از فکر تو خالیست دلم را چه کنم...؟
هر چه بجز خیال او / قصد حریم دل کند در نگشایمش به رو / از در دل برانمش...
عاشقت بودم ولی ناجور سوزاندی مرا نقره داغش میکنم دل را اگر یادت کند
دل کندن اگر آسان بود فرهاد کوه نمی کند/ دل میکند...
برای داشتنت دلی را به دریا زدم که از آب میترسید...
من چه می دانستم دل هر کس دل نیست
رفتیم و داغ دل ما به دل روزگار ؟ هه! رفتیم و داغ دل ما به هیچ کس نماند
گر چه شب تاریک است دل قوی دار / سحر نزدیک است
هرگز دل از محبت او بر نداشتم