پاییز من، عزیز ِ غم انگیز ِ برگریز!/ یک روز می رسم... و تو را می بهارمت!!!
آرام شده ام/ مثل درختی در پاییز/ وقتی تمام برگ هایش را/ باد برده باشد
تقویم را معطل پاییز کرده است/ در من مرورِ باغِ همیشه بهارِ تو
پاییز شد که خاطرهها دورهام کنند/ فصل خزان، محاکمه ی دوره گردهاست
به من گفت: عاشق پاییزم و از آن روز من شروع به فرو ریختن کردم
تو که پاییز می شوی من زیر پای تمام عابران خرد می شوم!
بوی مهر می آید هم تو آمده ای هم پاییز
تنهایی ام تکثیر می شود بی تو چون بوی خزان در ذهن پاییز
مهر دیگر آمد و پاییز یک سال بزرگتر شد!
مرهم زخمهای پاییزم لبریز از سکوت برگها
خاطراتت را آخر پاییز مرور میکنم شبی بلند میخواھد
ای اتفاق کوچک ساده پاییز دارد دارد تمام می شود نمی افتی!
خنده زیباترین هدیه ی پاییز بر لب غمگین انار
جمعه و دلتنگی و پاییز و چشمی خیس اشک کو طبیب حاذقی تا درد ما درمان کند؟؟؟
خوب یادم هست پاییز بود و من کنار زخمهای چرکی انار عاشق شدم...!
بی پاییز هم به پای تو می ریزم
باش بی تو پاییز بی تو باران مرا خواهد کشت
به پاییز بگید حاجی دیر اومدی ایران ما خیلی وقته برگامون ریخته
قاب این پاییز سهم من از نبودنش
در دلم اندوه هزار جنگل بی برگ پاییزیست
تو از فصل پاییز زیبا تری من از فصل پاییز تنهاترم
برانکارد آرام آراممیرفت خش خشِ برگها
زرد،سُرخ،ارغوانی برگ های مهر آویزان در بازیباد
ابری نشو / پاییزکم دل خوش به لبخند توام...