می خواهمت، می خواهمت، هر چند پنهان می کنم
ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست
هیچکس نیست ز خوبانِ جهان همچون تو
کیستم؟ یک تکه تنهایی، چیستم؟ یک پیله دل تنگی
خیال من شده اویی که بیخیال من است!
قمار بی برنده ایست قمار تلخ زندگی
ماییم و نیمه جانی، آن هم به لب رسیده
چشم تو خواب می رود یا که تو ناز می کنی؟
بیهوده انتظار خبر می کشیم ما
دوزخ شَرَری ز رنجِ بیهودهٔ ماست
زندگی روز و شبش از غم نشمرده پر است
کی رفته را به زاری باز آری؟
همه عالم تن است و ایران دل
کیست که مرهم نهد بر دلِ مجروحِ عشق
بهار میگذرد، خیز و دست دلبر گیر
عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته رفت
صُبحم تو وظهرم تو وشب تا به سحر تو!
روزی که تو را نبینم آن روز مباد
به قدر جمعه ی یک پادگان سرباز دلتنگم
دلی چو آینه دارم همین گناه من است
دلم ابری ست ، کجایی همه ی شادی من؟!
و ای یادِ توام مونس در گوشه ی تنهایی
چرا پنهان کنم ؟ عشق است و پیداست
می رود عمر ، چه در بندِ جهانید شما !