پشتِ دلباز ترین پنجره تنگ است دلم...!
دلتنگ تو ام ای که به وصلت نرسیدم ای کاش خودت را سر قبرم برسانی
من در غم تو؛ تو در هوای دگری! دلتنگِ تو من، تو دلگشایِ دگری!
من عشق می خواهم فقط، یک عشق معمولی دلتنگ باشم شانه ام باشی، همین کافی ست
دلتنگ چشمانتم تا ناگفته هایم را بیابم پریسا عمادیان
دلتنگ توام جانا هردم که روم جایی با خود به سفر بردم یاد تو و تنهایی
شده آیا که تو دلتنگ کسی باشی و او بیخیال تو کنار دگری خوش باشد
اگر تنهایی را از خودم کم کنم، میماند یک تو، که دلتنگِ من نیست..
بعضی ها آه می شوند دلتنگ که می شوی صدایشان می کنی !
یاد تو هرشب می آد اینجا، کاش از مهمون نوازیِ من بهت بگه. شاید بعدش دلتنگم شدی...
جمعه ها شرحِ دلم یک غزل کوتاه است که ردیفش همه دلتنگ توام می آید ...!
دلتنگ که باشی نفس هایت بوی کهنگی می گیرد.
بعد من یادم اگر بودی و دلتنگ شدی عشق را زنده نگهدار، شبیه است به من
ماه پتوی سیاه شب را به سر کشید تا پنهان شود فهمید... دلتنگ تو ام...
والشمس وضحیها والقمر اذا تلیها که دلتنگ توام
خوش به حال بوته ی یاسی که در ایوان توست می تواند هر زمان دلتنگ شد ، بویت کند
دلتنگ اردیبهشت آغوش توام
روزها با فکر او دیوانه ام، شب بیشتر هر دو دلتنگ همیم، اما من اغلب بیشتر
دلم تنگ است و می گویی که می دانی چه سود از گفتنش وقتی که می آیی، نمی مانی
حالم به حالت بستگی دارد دلتنگ باشی رو به پایانم
و من این روز ها دلتنگ تو... با درد همه خبر های تلخ دنیا به یادت... گریستم
درخت دلتنگ تبر می شود...! وقتی پرنده، سیم برق را به او ترجیح می دهد...
سالهاست قلب من از جنس شیشه شده اگر دلتنگ من شدی فقط با لهجه باران در بزن
یه چیزایی هستن که هیچوقت نفهمیدی، مثلا اینکه چقدر دلتنگت بودم.