گفته بودم... بی تو میمیرد دلم امّا نَمُرد زنده ماند آری ولی دیگر برایم دل نشد...
با مردم آنگونه معاشرت کنید که اگر مردید بر شما اشک بریزند و اگر زنده ماندید با اشتیاق به سوی شما آیند ...
این همه بحران، و ما زنده ماندهایم شاید عوض شده جایِ مرگو زندگی...
تقدیر، مثل گلوله ، همیشه در راه است ! گاهی پنج دقیقه دیر میرسد، گاهی زود ، و بعد مسیر زندگیات عوض میشود ... میتوانستی مرده باشی، و زندهای !
مادربزرگمو بردم سر خاک پدر بزرگم، ۵ دقیقه نشست گفت دیگه پاشیم بریم این وقتی زنده بود هم حوصله کسی رو نداشت
بُریدم از همه؛ برگرد تا که زنده شوم و از تمام جهان سهمِ من تو باشی و بس!
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود
آدمی تا زمانی که سختیهایش را میفهمد زنده است ، ولی وقتی سختیهای دیگران را درک میکند ، آن وقت یک انسان است ...
مانند کبریتی که روشن شد نمی دانم من زنده ام این روزها یا خودکشی کردم
چگونه از تو بگذرم؟! وقتی همین دوست داشتنت مرا زنده نگه داشته...
آدم که همیشه نباید با اکسیژن نفس بکشه،یه موقع هم هست یکی مثل من با نفسای یکی مثل تو زندست
مرا که کشت خدایا، دوباره زنده مگردان که مُرده طاقت جان کندن دوباره ندارد .
دَر مَن بِدَمی مَن زِنده شَوَم یِک جان چه بُوَد صَد جانِ مَنی...
گفته بودم بی تو می میرد دلم اما نمرد ... زنده ماند آری ولی دیگر برایم دل نشد ...
مرا ببخش که با دوریت زنده ام هنوز...
روی دیوار هم ،یادگاری بنویسید. آدمیزاد با مرور خاطرات زنده اس
آدم باید یکی را داشته باشد دست اش را محکم بگیرد نبض خودش را را حس کند بفهمد هنوز زنده است
دلیلی برای زندگی نداشت ولی زنده بود.
و منی که هنوز زنده ام مرده ای که زندگی می کند خنده دار است خنده دارتر از لحظه ای که خیال کردم دوستم داری
من و تو زنده موندیمو به سختی زندگی کردیم گذشته حال آینده من و تو وارث دردیم...