یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
گفته بودم...بی تو میمیرد دلم امّا نَمُردزنده ماند آریولی دیگر برایم دل نشد......
با مردم آنگونه معاشرت کنید که اگر مردید بر شما اشک بریزند و اگر زنده ماندید با اشتیاق به سوی شما آیند ......
این همه بحران،و ما زنده ماندهایمشاید عوض شده جایِ مرگو زندگی... ...
تقدیر، مثل گلوله ، همیشه در راه است !گاهی پنج دقیقه دیر میرسد، گاهی زود ،و بعد مسیر زندگیات عوض میشود ...میتوانستی مرده باشی، و زندهای !...
مادربزرگمو بردم سر خاک پدر بزرگم، ۵ دقیقه نشست گفتدیگه پاشیم بریم این وقتی زنده بود هم حوصله کسی رو نداشت...
بُریدم از همه؛ برگرد تا که زنده شومو از تمام جهان سهمِ من تو باشی و بس!...
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسیدورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود...
آدمی تا زمانی که سختیهایش را میفهمد زنده است ، ولی وقتی سختیهای دیگران را درک میکند ، آن وقت یک انسان است ......
مانند کبریتی که روشن شد نمی دانممن زنده ام این روزها یا خودکشی کردم...
چگونه از تو بگذرم؟!وقتی همین دوست داشتنت مرا زنده نگه داشته......
آدم که همیشه نباید با اکسیژن نفس بکشه،یه موقع هم هست یکی مثل من با نفسای یکی مثل تو زندست...
مرا که کشت خدایا، دوباره زنده مگردانکه مُرده طاقت جان کندن دوباره ندارد....
دَر مَن بِدَمیمَن زِنده شَوَمیِک جان چه بُوَدصَد جانِ مَنی......
گفته بودم بی تو می میرد دلم اما نمرد ...زنده ماند آری ولی دیگر برایم دل نشد ......
مرا ببخشکه با دوریتزنده ام هنوز......
روی دیوار هم ،یادگاری بنویسید.آدمیزاد با مرور خاطرات زنده اس...
آدم باید یکی را داشته باشددست اش را محکم بگیردنبض خودش را را حس کند بفهمدهنوز زنده است...
دلیلی برای زندگی نداشتولی زنده بود....
و منی که هنوز زنده اممرده ای که زندگی می کند خنده دار استخنده دارتر از لحظه ای که خیال کردم دوستم داری...
من و تو زنده موندیمو به سختی زندگی کردیمگذشتهحالآیندهمن و تو وارث دردیم......