"شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟"
بالاخره یک روز سهمم را از این جمعه های دلتنگی میگیرم...! روزی که عصرش،در کنار تو بخیر شود... جمعه ها این روز را به من بدهکارند...
ریل و قطار از هم جدا باشند میپوسند دور از دل هم، سهم هر دو گریه و زاریست
تو سهم دیگری بودی و من درگیر رویایت خجالت میکشم از دل که عمری بازی اش دادم...!
و سهم ما از تمام دنیا انتظار بود و سهم ما از تمام انتظارها هیچ
درانتظار بامداد اشک ریخته است فردا سهم ما عمرگمشده
شبیلدا سهمپاییزاستو شبهایبیتو،سهممن...
تو سهم دیگری بودی و من درگیر رویایت خجالت میکشم از دل که عمری بازی اش دادم
کاش هیچوقت مهر آدمی که سهممون نیست به دلمون نیفته...
من متولد بیست و سه آبانم به رسم عادت تولدم مبارک پاییزی که بیست و سومین روز از آبان آن سهم من است
روزی اگر سَهمِ کسی بودی دعا کن؛ من کور باشم، کور باشم، کور باشم...
اندیشه ی پرواز سهم قاب پرنده
دیگر برای داشتن کسی سماجت نمی کنم پرنده ای که سهم من نباشد برایش قفس هم بسازم می رود..
هرگز نا امید نباش... حتی اگر ته چاه هم که باشی باز یک تکه از آسمان سهم توست... .
خاطرات نه مجال گریز مى دهند نه رخصت خلوتى خاطرات روح تو را مى درند در رخوت سرد روزهایت چنان بارانى ات مى کنند که برگ ریزان سهم تو مى شود.
و از تمام جهان سهم من باشی و بس..
سهم من از این دنیا بغل کردنت باشه برام بسه
تمام تو سهم من است به کم قانعم نکن...