یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
"شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودتکسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟"...
بالاخره یک روز سهمم رااز این جمعه های دلتنگی میگیرم...!روزی که عصرش،در کنار تو بخیر شود...جمعه ها این روز را به من بدهکارند......
ریل و قطار از هم جدا باشند میپوسنددور از دل هم، سهم هر دو گریه و زاریست...
تو سهم دیگری بودیو من درگیر رویایتخجالت میکشم از دلکه عمری بازی اش دادم...!...
و سهم ما از تمام دنیا انتظار بود و سهم ما از تمام انتظارها هیچ...
درانتظار بامداد اشک ریخته است فردا سهم ما عمرگمشده...
شبیلداسهمپاییزاستوشبهایبیتو،سهممن......
تو سهم دیگری بودی و من درگیر رویایتخجالت میکشم از دل که عمری بازی اش دادم...
کاش هیچوقت مهر آدمی که سهممون نیست به دلمون نیفته......
من متولد بیست و سه آبانم به رسم عادت تولدم مبارک پاییزی که بیست و سومین روز از آبان آن سهم من است...
روزی اگر سَهمِ کسی بودی دعا کن؛من کور باشم،کور باشم،کور باشم......
اندیشه ی پروازسهم قاب پرنده...
دیگر برای داشتن کسیسماجت نمی کنمپرنده ای که سهم من نباشدبرایش قفس هم بسازم می رود.....
هرگز نا امید نباش...حتی اگر ته چاه هم که باشیباز یک تکه از آسمان سهم توست.......
خاطراتنه مجال گریز مى دهندنه رخصت خلوتىخاطرات روح تو را مى درنددر رخوت سرد روزهایتچنان بارانى ات مى کنندکه برگ ریزان سهم تو مى شود....
و از تمام جهانسهم من باشی و بس.....
سهم من از این دنیابغل کردنت باشه برام بسه...
تمام توسهم من استبه کم قانعم نکن......