میان عاشق و معشوق جمله ای ست همیشه واجب "دوستت دارم"
نه فصل می خواهد نه باران من برای گرفتنِ دستانت منتظرِ هیچ اتفاقی نیستم....
من همان مجنونم، که غم دوری تو عاقبت میکشدم...
تا عشق " تویی" هیچ نخواهم از " دنیا "
تو یک نفر بودی تو با چه لشکری به تنهایی من هجوم آوردی چشمانت_دستانت_عطرتنت.....
شب بود و تاریک آمدم از " تو" رد شوم افتادم در چاله یِ "خیالت"
خنده هایت دلیلِ زنده ماندنِ من است! بگذار بچرخد چرخِ زندگی به همین رِوال...!
یک نفس بی یادِجانان برنمی آید مرا! ️️️
میزنم عینک به چشمم درس میخوانم، ولی پنج ساعت روی یک خط مانده ام در فکر تو...
من حتی اگر بدون گذرنامه هم باشم باز می توانم از مرز دوست داشتن تو عبور کنم.
زلف او از روسری گاهی که بیرون می زند می طپد قلبم چو آهویی که می گردد شکار
شاید دلم رام شود اهلیِ یک خواب شود . شاید دلم، از سرِ عشق مختصر و ناب شود .
مرد که باشی می فهمی گاهی فقط دو حرف تمام دنیایت می شود زن
می بوسمت.... هر روز... روزی هزار بار... به نیت عشق... قُربة الی ا...
بین تمام هستی و دار و ندار من... دل برده ای... به جان خودم !! خوش سلیقه ای...
افتاده بود تازه هوای تو از سرم... با بوسه ای دوباره مرا مبتلا مکن...
تو بوی خوب عشق می دادی از اول هم... وقتی تو را دیدم دل گنجشکی ام لرزید...
چشمان تو بازارچه ی نازفروشی است... یک عالمه دل پیش تو سرگرم خرید است
کافه ای کنجِ دلم ساخته ام، منتظرت سال ها خیره به در، چشم به راهت بودم
من همانم که تو از دور نگاهش کردی لب و لبخند تورا دید دلش ویران شد.
جمعه بهانه است من تمام روزهای هفته منگ چشمان توام
دیر آمدی ای عشق، اما باز با این حال اگر چیزی از این غارت زده باقیست، غارت کن
مثل مجنون یا زلیخا، وِیس یا ... ول کن ببین بیش از این ها دوستت دارم، نمی فهمی چرا؟
چشمانت پرستوهایی عاشق اند با شوق پرواز دوست داشتنی و باشکوه