همه پهنای دلم موج به موج عشق توست کاش از دست تو یک قطره محبت بچکد
تو را در روزگاری دوست دارم که عشق را نمی شناسند
از زلزله و عشق خبر کس ندهد، آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای...
و زخم های من همه از عشق است از عشق، عشق، عشق
در انتقام و عشق زن وحشی تر از مرد است
آمدم باز به دیدار تو ،از راه سفر، عشق می آورمت ،عشق ،که سوغات من است!
ای حادثه در حادثه ،ای زلزله ای عشق هر جا خبری هست تو پایت به میان ست
من از حاشا کردنِ این عشق بیزارم الا یاایهاالناس دوستش دارم
عشق سیبی ست که دوران تکامل دارد اتفاقی ست که وقتش برسد می افتد
عشق یک شیشه انگور کنار افتاده است که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد
من همانم که شبی، عشق، به تاراجش برد
گاهی اوقات “ عشق ” همه خوشبختی نیست . . . گاهی اوقات “ رفاقت ” یعنی عشق !
عشق یعنی مُراقب همدیگه باشید ، حتی وقتی از دست هم دِلخورید....
عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود لذتش تا به ابد کنج دلت خواهد ماند
لبخند بزن لبخند بر این من بی لبخند لبخند تو یعنی عشق آزادی من از بند
فرمانده شد رقیب من انگار و قلب تو دیگر برای عشق خبردارِ من نبود
گرچه عمری مطمئنم دوستم داری ولی عشقِ بی تکرارِ من تکرار گاهی لازم است
ایمان بیاور برعشق اعجاز همان چشمان اوست.
به هم آوا شدن گریه و باران سوگند که جگر سوز تر از عشق ندیدم دردی
ای بسا زشت که در دیده ی عاشق زیباست عشق فرقی ندهد زشتی و زیبایی را
ای عشقِ پدر نامرد سر سلسله ی اوباش این دم دم اخر را این بار به حرفم باش
عشق همین است؛ تنت میرود و دلت جایی میان دستهای کسی تا ابد جا میماند..!
عقل میگفت برو عشق به پایان آمد عشق میگفت بمان،سوتفاهم شده است...
چنان این روزها از چشم دنیا عشق افتاده است که تنها راه عاشق زیستن امروز تنهاییست