و میرفتم و میرفتم و میرفتم از روزی به روزی از شهری به شهری زیر آسمان وطنی که در آن فقط مرگ را به مساوات تقسیم میکردند !
هیچ وقت خانوما رو با کرونا تهدید نکنید . خانوما خودشون ویروسی دارند بنام غُرُنا که تا حالا میلیونها مرد را به کام مرگ کشانده
جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیست محبوب من چقدر جهان بی وجود بود
به خیالم مرگ مارا از هم جدا میکرد ولی با وزش بادی هر کدام به مسیری جدا رفتیم
من مرگ را دوست دارم اما به دو شرط یا برای تو بمیرم یا با تو بمیرم...
هر روز خبر می رسد از رفتن یاری من مانده ام اینجا به چه کاری به چه باری
زندگی کن بی خیال حرف مردم یک ساعت بعد اینکه خاکمون کردن مردم سر ناهار ختم به فکر اینن نوشابه شون زرد باشه یا سیاه...
حآصٍل عٍشق مًتًرسًک بٍ کًلآغ، مًرگ یک مًرزعه اًست...!
مرا جوری در آغوش بگیر که انگار فردا میمیرم ! و فردا چطور ؟ جوری در آغوشم بگیر که انگار از مرگ بازگشتهام !
بر جگرم سوز و گدازیست از آتش عشق عطشم از شربت مرگ فروکش میشود
میروی با غیر و من با گریه میگویم: بهخیر خاطرت آسوده باشد! اهلِ نفرین نیستم عاقبت با مرگ دیدار ت میسر میشود آخرِ این قصه شیرین است، بد_بین نیستم
ببین رفیق زندگی دوتا پیچ داره… اولیش: رفاقت دومیش:مرگ تو پیچ اول ببینمت تا تهش باهاتم
این همه بحران، و ما زنده ماندهایم شاید عوض شده جایِ مرگو زندگی...
جاݩِ همه را مرگ میگیرد جاݩِ مرانبودݩِ تو
بحران عبارت از این واقعیت است که کهنه در شرف مرگ است و نو قادر به زاده شدن نیست ؛ در این میانه انواع نشانههای خوفناک پدیدار میشود ...
این روزها مثل ریال از اعتبار افتاده اى و مثل ذرات آلاینده معلق در هواى تهران فراوانى...چقدر مبتذل شده اى مرگ
همهی موجوداتِ زنده بعد از مرگشون فاسد میشن آدما قبل از مرگشون !
مینشینی در سکوتِ قاب عکس روی میز مرگِ هر روز اسیرت را تماشا میکنی...
زندگی... انارهای ترک خورده ای ست در سینه ی مرگ
از مرگ نمیترسم، من فقط نگرانم که در شلوغی آن دنیا مادرم را پیدا نکنم
مرگ اینجا نجات دائمی است
زاریِ ما در غمِ دل دید و شادیمرگ شد مردنِ دشمن ز تأثیرِ دعایِ ما مسنج
زندگی یک چمدان است که می آوریش بار و بندیل سبک می کنی و می بریش خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم...
خونه از گریه پُره، کوچه از مرگِ غزل توی ویرونی باغ، نعش گُل بغل بغل