تو می تابی در جانم و عشق رخنه میکند درتمام وجودم ؛ و مالا مال پر می شوم از تو ...
از زلزله و عشق خبر کس ندهد آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای
شاید تو را بپرسند عشق چگونه مُرد؟! بگو: در روزگاری اندوهناک آمد...
عشق جانست عشق تو جان تر
فرجام هر چراغی و شمعی ست خامشی عشق است و بزم عشق که جاوید روشن است
این عشق چه دارد که همه عالم و آدم از عشق پشیمانند و بی عشق پریشان
وسعتِ تمومِ دنیام تویِ چشمای تو جاریست همه ی آرامشِ من با تو هست و از تو باقیست
او قندِ روزهایِ تلخ من است.
عشق من من یه دونه دل دارم اونم همه اش گیرتوعه
امشب میز کافه ای که دست هایمان را به هم رساند گل داد.
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق که نامی خوش تر از اینت ندانم
چرا پنهان کنم ؟ عشق است و پیداست
دکتر جرج ویلانت: خوشبختی در ۶ کلمه! خوشبختی یعنی عشق نقطه سر خط
خوشم که عشق نکرد امتحان پروازم شکسته بالی من در قفس نهان گردید
زندگی بی عشق یعنی باتلاق آرزو بی تو رود زندگی مرداب باشد بهتر است
هنوز میپرستمت هنوز ماه من تویی... _برشی از ترانه عاشقانه
تو تموم اون چیزی هستی که هیچ وقت نمی دونستم همیشه می خواستمش
همیشه با تو هستم حتی اگر از من دور باشی عشقت در قلبم وجود دارد
جراحت عمیقی بر تن زندگی می نشیند عشق اگر دیر کند،تنهایی اگر کش بیاید
عشق عینک سبزی است که با آن انسان کاه را یونجه می بیند!
به روی دفترم بنویس مشق عشق را هر شب و با خودکار قرمز پای مشق عشق امضا کن
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد
عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرود هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد
دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود هواگرفته ی عشق از پی هوس نرود