در رویاهایت جایی برایم باز کن اینجا چیزی جز یادِ تو نیست ...
گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را
- تنها زندگی میکنی؟ + نه، یاد کسی با من است...
مرا به یاد خیابانی بینداز پر از پاییز و مردی که دست هایم را به مهر می گرفت...
گفت دیده است مرا ، این که کجا یادش نیست همه چیزم شده و هیچ مرا یادش نیست این ستاره به همه راه نشان می داده ست حال که نوبت رسیده ست به ما یادش نیست قصه ام را همه خواندند ، چگونه است که او خاطراتِ من انگشت نما...
- یه چیزایی رو آدم هیچوقت یادش نمیره! مثلاً اینکه ،اون لحظه که بهت احتیاج داشتم، کجا بودی؟
پدرم امشب افتاده به جانم تب یادت چه کنم...!؟
چشم تو روى من غم زده شمشیر کشید قلب من یاد تو افتاد فقط تیر کشید
صافی آب مرا یاد تو انداخت رفیق دلت سبز لبب سرخ چراغت روشن...
انگشتم را نخ بسته ام تا به یاد آورم فراموشت نکرده ام...
از خواب چو بر خیزم اول تو به یاد آیی
با آنکه زِ ما هیچ زمان یاد نکردی ای آنکه نرفتی دمی از یاد، کجایی ؟
من در این خلوت خاموش سکوت اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم
نکند فکر کنی / در دل من یاد تو نیست
با آن که رفته ای و مرا برده ای ز یاد میخواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم
هواهای دو نفره را تنهایی قدم زدیم با یاد کسانی که هوای مارا نداشتن
هر چه می خواهی ببر/ اما مرا از یاد نه
یاد ایامی که هر دم یاد ما بودی بخیر
میدونی چیه؟ شاید الان به فکرم نباشی ولی یه روزی / یه جایی/ یه وقتی یاد من میوفتی و با خودت میگی خیلی دوسم داشتا
خدایا به فرشتگانت بسپار که لحظه لحظه نیایش خویش، دوستان مرا از یاد نبرند.
درسکوتی که دلت دست دعا باز نمود یاد ما باش که محتاج دعائیم هنوز
تو مرا یاد کنی یا نکنی باورت گر بشود گرنشود حرفی نیست اما نفسم میگیرد درهوایی که نفس های تو نیست
چون یاد تو می آرم خود هیچ نمی مانم