حرف امشب و دیشب نیست من مدت هاست تو را از خدا آرزو می کنم
هر بار که استخاره کردم، خوب نیامدى! بهتر بگویم؛ اصلاً نیامدى...!!! حالا تو را در تک تکِ دانه هاى تسبیح جستجو میکنم... این بار براى داشتنت، پاى خدا را وسط کشیده ام!
هر کجا میروم ظلم می بینم و همه می گویند خدا جای حق نشسته می شود از جا بلند شوی تا سر جایش بنشیند
به تو فکر می کنم! مثل خدا به کافر خویش...
تو نباشی؛ چرا دو صندلی؟! تو نباشی؛ چرا دو پنجره؛ دو تخت؟! تو نباشی؛ مثل این است که وارد بهشت شوی؛ خدا رفته باشد ..
در اولین مسابقه که مربیگری میکردم، کردم و از خواستم که برنده باشم، اما نبردیم فهمیدم تیم هم دارد پس از آن به بعد کردم. زندگی نامه
بر سرم قرآن و دستانم به سوی آسمان از خدا می خواهمت امشب اجابت می شوی؟
روز دختر مبارک و خداوند لبخند زد و دختر افریده شد ...
خدای عزیزم زندگیم امشب یه کم بهم ریخته میشه کمک کنی درستش کنیم
براى یک شروع تازه با خدا ، هرگز دیر نیست.
جلو من از درد حرف نزن. زندگی من پر از لجبازی های بین من و خداست...
اومدیم اخر شبی با خدا درد و دل کنیم دیدیم نوشته last seen a long time ago
(برای کسانی که به شماحسادت میکنند اینگونه دعا کنید) پروردگارا اگر در این جهان کسی هست که تاب دیدن خوشبختی مرا ندارد چنان خوشبختش کن که خوشبختی مرا از یاد ببرد
آخر ای دوست ،نخواهی پرسید که دل از دوریِ رویت ،چه کشید سوخت در آتش و ،خاکستر شد وعده های تو ،به دادش نرسید داغ ماتم شد و،بر سینه نشست اشک حسرت شد و، بر خاک چکید آن همه عهد، فراموشت شد چشم ِمن روشن، روی تو سپید جان به...
چاقو اسماعیل را نکشت آتش ابراهیم را نسوزاند نهنگ یونس را نخورد دریا موسی را نبلعید با خدا باش تا نگهبانت باشد ...!
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم همه عمربا حریفان بنشستمی و خوبان تو بخاستیو نقشت بنشست درضمیرم
الهی تو که باشى تمام دورها نزدیک وتمام ناممکن هاممکن مى شوند گرماى بودنت را از سرماى روزگار ما نگیر الهى آمین
ای شیر شکاران سیه موی سیه چشم! آهوی گرفتار به زندان شما من دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست جانا، به خدا من... به خدا من... به خدا من
آنقدر بی صدا آمدم که وقتی به خودت آمدی هیچ صدایی جز من نبود . آنقدر ماهرانه تمام تو را دزدیدم که خدا هم به شوق آمد . آنقدر عاشقانه نگاهت خواهم داشت که دنیا در احکام سرقت تجدید نظر کند ...
هر کجا هستی بگو تا آسمان باران ببارد جمعه های بی تو حالم هیچ تعریفی ندارد
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم مشتی خاک که ممکن بود خشتی باشد در دیوار یک خانه یا سنگی در دامان یک کوه یا قدری سنگ ریزه در انتهای یک اقیانوس شاید خاکی از گلدان یا حتی غباری بر پنجره اما مرا از این میان برگزیدند : برای...
یک سال،خواب عمیق نه نجوائےبود و نه سجاده پهنی! رمضان که آمد میانِ سجادهام،حاضر شدی! گفتی بیا چقدردلم برایت تنگ شده بود! و باز، تو ازمن منتظرتر بودی!
خدایا ... به تو توکل میکنم و حس داشتنت پناهگاهی میشود همیشگی در اوج سختی هایم ... و غرق غرورم می کند. خدایا ... سپاس به خاطر همه چیز
وقت سحر نزدیک است خدایا... حرفی دارم... خواسته ای دارم : پول و کار نمیخواهم... قدرت و شهرت نمیخواهم... فقط از تو میخواهم.... هیچ امیدی را ناامید نکن...