پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شب با واژه ها بخیر نمی شودشب بخیر نمی شود مگر در آغوش تو️️️...
نگو شب بخیرفقط نگاهم کنکنارتو تمام شبها آرام است...
شب بخیر گفتن ما محض ادای ادب است،ورنه چون شب برسد اول بیداری ماست ......
شب بخیر را باید از لبهاے معشوقہ ات با بوسہ اے بڪَیرےتا بخیر شود تا بہ آدم بچسبد وڪَرنہشب بخیر هاے خشڪ و خالی هیچ وقت بخیر نمی شودهیچ وقت ... ️️️...
شب بخیر غارتگر شبهای بی مهتاب منمنتی بر دل گذار، امشب بیا در خواب من...
یک شب حوالی همین ساعتیک شب بخیرگفتی و یک عمر بیدارم ....
شب شده بیا آغوشت را بگشا نبض زندگی ام در خواهشیک شب بخیر تو می زند...️️️...
امشب تا مے توانے عاشقانهشب بخیر بگوجورے ڪه با صدایتشب در من غرق شود... ....️️️️...
هر شب دلم بهانهی تو،هیچ بگذریمامشب دلم دوباره تورا،هیچ شب بخیر...
نگو شب بخیرفقط نگاهم کنکنارِ تو تمام شبها آرام است...️️️...
کوتاه ترین قصه ی شب رابه من بگو با یک شب بخیراز زبان تو میشود خدا راهم در خواب دید... ️️️...
هوای آغوشت دیوانه ام میکندموهایم بد جوری بهانه دستانت را میگیرندکاش لااقل میشد فقط شب بخیر شبها را بگویی تا بخوابملالایی ها پیشکش...
و شب بخیر گفتن توپایان شب نیستشروع خوشبختی ست️️️...
شب شده بیا آغوشت را بگشا نبض زندگی ام در خواهشیک شب بخیر تو می زند.️...
نمی دانم !نور از آفتاب است یا از تو؟فقط می دانم ..شب بخیر هایت ؛دنیای مرا نورانی می کند ️️️...
شب ها آرامشی دارنداز جنس خداپروردگارت هموارهبا تو همراه استامشب از همان شب هایی ست که برایت یکشب بخیر خدایی آرزو کردم...️️️...
کوتاه ترین قصه ی شب رابه من بگو ...با یک شب بخیر از زبان تومیشودخدارا هم درخواب دید......
در آغوشم بگیر️تا شب را برایت معنی کنم ...!شب بخیر نفسمم️️️...
شب بخیرغارتگر شب های بی مهتاب منمنتی بر دل گذار امشب بیا در خواب من...
حرفهایِ قشنگِ زیادی هستکه شبها چقدر دلمان میخواهدبگوییم ، بشنویماما حیف کهبا یک شب بخیر عزیزم تمامش میکنیم ..! ️♡lt;~ ~gt;♡...
وقتِ خواب است و دلمپیشِ تو سرگردان استشب بخیرای نفسَت شرحِ پریشانی من . . ....
من که از یاد تو بی خوابم عزیز . نوش جانت خواب راحت! شب بخیر......
دور از تو چنانمکه غم غربتم امشبحتی به غزلهای غریبانه نگنجد.... شب بخیر...
برایت شعر می گویمکه امشب شام مهتاب استمن امشب با تو می گویمهمه ناگفته هایم رادمی با تو به سر بردنخودش آرامشی ناب است... شب بخیر...
و خواب آخرین نشانی استکه هر شب می روم تا تو را در آن پیدا کنمشبت بخیر...
باشد بخوابولی بیوفای منیک «شب بخیر»مگر چند واژه بود!؟...
اگر روزم پریشان شدفدای تاری از زلفش که هر شب با خیالشخواب های دیگری دارم شب بخیر...
زآسمان دل برآ ماها ! و شب را روز کنتا نگوید شبرُوی کِامشب شب مهتاب نیست شب بخیر...
شبهای دراز بیشتر بیدارم نزدیک سحر روی به بالین آرممیپندارم که دیده بی دیدن دوستدر خواب رود، خیال میپندارم......! شب بخیر...
بی تو در این حصار شب سیاهعقده های گریه ی شبانه امدر گلو می شکندشبت بخیر...
صفتِ چراغ داری چو به خانه شب درآییهمه خانه نور گیرد ز فروغ روشنایی شب بخیر...