پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از اولِ این قصه تو هم باخته بودی...در باورت از عشق چه ها ساخته بودی! گفتی که چرا آخرش این شد؟ به تو گفتم: با مُهره ی سرباز دلت تاخته بودی! گفتم که... فریب است! فریب است! فریب است! رفتی و ندانسته و نشناخته بودی...ویران شدنت این همه! تاوان بزرگی ست! از سادگی ات بود که پرداخته بودی! ای یوسف ایرانیِ دلسوخته ای کاشخود را تهِ این چاه نیانداخته بودی! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
شاهباز ملک هستی! از ازل در یک ابد،می درخشد پرچم سبز ولایت با علی!عشق آمد آسمان را بست بر بازوی اوعرش را یکباره جان بخشید ذکرِ «یاعلی»!▫️شاعر: سیامک عشقعلیعید غدیر بر عاشقان امامت و ولایت مبارک 🌷...
خورشید عشقم! ای بهار باور من! ای در همین دنیا بهشت دیگر من! ای بهترین رویای سبزِ تا همیشهای خوب من! ای اولینِ آخر من! من در کدامین لحظه دیدم خنده ات را؟هوش و حواس انگار پرزد از سر مندر روزهایی که کسی عاشق نمی شد بردی دل از این شاعر ای افسونگر من! قبل از تو شعرم خشک بود از نبض فرداجوشید از عشق تو طبعِ پُر شر منآیینه بودی تا ببینم در تو خود را ای نیمه ی زیبای از من بهتر من! پیشانی ات را بوسه خواهم زد به گرمیدار...
زندگی «جنگ» بودبرای «نامنظم» بودنشآموزش ندیده بودیم! «من» و «تو»هر کداماولین و آخرین سرباز این قصه،خودمان برای خودمان! آنقدر تنها هستیم که گاهرو در روی یکدیگربرای کشتن «ما»بی رحم می شویم!▪️سیامک عشقعلی...
زبورتوراتانجیل قرآن...ای کاش در صفحه ایی، سوره ایی، آیه اییحتی کوتاه!می گفتی: مبادا دلی را بشکنید!▪️سیامک عشقعلی...
من اهل جاده های بی غروبم من اهل دردهای بی شروعمبرایم باختن معنا نداردکه من همیشه در حال طلوعم من اهل روزهای بی نشانممن اهل کوچه های بی عبورمهزاران بار اگر از پا نشستمبلندم کرد در آخر غرورمندارم ترس از امواج دریا هزاران صخره در من هست پنهان مبارز هر چه باشد هر که باشد حریف غیرت من نیست طوفان کتک خوردم شدم زخمی ترین تا شکستن ها بزرگم کرد آخر !میان خون و آتش قد کشیدممرا این قصه گرگم کرد آخر!شکستت می دهم ای ترس...
به اشک نخبه های در امین آباد سوگند!به نام هر شهید کشته در راه خداوند!به آه کارگر! وقتی که خالی ماند دستش،به نسل ناامید از زندگی و فکرِ لبخند!به بغض شاعر تبعیدیِ دلمرده و طرد به شب تا صبح جان کندن برای مزدِ نا چند...فقط یک خوب یا بد از شما می ماند و بس!نه جاهی مانده از کوروش، نه تاجی مانده از زند!بگو با من گناه مردم این سرزمین چیست؟ که نان و آب شان با اشک و حسرت خورده پیوندبه حق! وقتی که مظلوم است و تنها گاه در جنگب...
آهسته بکوب درب را! ... انگار...از باغچه یاس رازقی می چیند!انگار صدای خواهرم آمداین خانه هنوز خواب می بیند...این خانه هنوز خواب می بیند...در آینه ها ترانه می خوانیمدر جست و جوی «جزیره ی گنجیم»دلباخته یِ «سپید دندانیم»لبخند پدر بزرگ خالی نیستخورشید به ما چقدر نزدیک است! افسوس که مادرم نمی دانستاین روز، شبش عجیب تاریک است! آن فصل چقدر زود شد قصهبرگرد بگو که سال مان خوب استانگار کنار هم خوشیم هر روزانگار هنوز حال...
◾موومان آخر: در من نشسته مردیبا قصه ایی غم انگیزشهریوری پر از برگ در ابتلای پاییزتقویم عمر این مردسی سال سرد داردیک لاله زار حسرت...سازی که درد دارد...پایین شهر ذهنشدریای بی کسی هاستموسیقی سکوتشیک سمفونی زیباست!مردی که ساز می زد تنهاتر از صداقت!با پیچ موی آیدادر قصه ی هدایت مردی که کودکی هاشتفسیر جستجو بودشاعر نبود امااو روح شاملو بود!مردی که خواب هایشآیینه ایی شلوغ استمانند شاهنامهدر غر...
می خندی با تب لحنترو ذهنم عشق می پاشیمی پرسم کی به این خوبیچشاتو کرده نقاشی!درسته که واسه گفتنآدم گاهی میشه ناشیولی مجنون شدم آرههمونی که تو لیلاشیشدی دنیای این شاعرخانومی که شما باشی!◾شاعر: سیامک عشقعلی...
باران روز بی کسی! یعنی: سیامکیک عمر با دلواپسی... یعنی: سیامکهر آه سرد و دم به دم! یعنی: سیامک اردیبهشت زرد غم! یعنی: سیامکآواره ی اندوه ها! یعنی: سیامکتنها رفیق کوه ها! یعنی: سیامکشب گریه های بی صدا! یعنی: سیامکافتادن بی دست و پا! یعنی: سیامکپایان تلخ جست و جو! یعنی: سیامکبغضی میان گفت و گو! یعنی: سیامکپسکوچه های عمق شب! یعنی: سیامکاشکی به رنگ سرخ لب! یعنی: سیامکمصلوب زهر نیش ها! یعنی: سیامکدلمرده ی تشویش ه...
در اوج درد و غم، مراقبت هستم!ای آخرین همدم! مراقبت هستم!همیشه جنگیدم، برای لبخندتاگر بمیرم هم؛ مراقبت هستم!◾شاعر: سیامک عشقعلی...
خورشید من!ای پیامبر زندگی بخش شاعرانگی هایم!ای همیشه ی شیرین زیباییکه حسرت تسخیرت،در ذهن آینه های شهر نبض می زندو فردا با پرچم سفیدشدر اقراری معصومانهشهادت می دهد بی تکرار بودنت را!با من چه کرده ای؟که هرروز عابدانه می نشینم به ستایش تو!قداست نامت را می بوسمهوایت را کودکانه نفس می کشمو از هر نقطه ی اندامت،به شعر می رسم!فراموش کرده ام هرچند...تاریخ اصابت مهرت را به قلبمهرچند شاهدی ندارم که مرادر انظار کوچه ...
باز هم تب کرده احساسم ببینای خدای کوچک اشعار من!می نویسم با تمنا با جنونتا بخواند عشق بی تکرار منباز هم می بوسمت در عطر گل ذهنم از پروانگی سر می رود ای تو تنها آرزوی قلب من با تو رویایم چه زیبا می شود!کهکشان راه شیری مات تو ماه با زیبایی ات تفسیر شد دیدمت دل باختم در لحظه ایبعد از آن دنیای من درگیر شد من تلاطم، کوه، یک دریا نیاز مثل رودی تا نگاهت جاری ام سینه ام آتشفشانی از غزلمن شراب کهنه ی بیجاری ام!من هم...
نکند گریه کنی بعد، خدا گریه کند...نکند آه تو در کوچه ی ما گریه کند تو اگر اخم کنی شعر مرا می کشد وشبم آواره ترین است کجا گریه کند...کلماتم غم چشمان تو را می شنودغزل از بغض تو سررفته بیا گریه کند نکند لحن قنوتت بشود قصه ی ابر و زمین باتو به هنگام دعا گریه کندنکند باز تو دلتنگ منی کنج سکوتکه کسی آمده در آینه تا گریه کند نکند ماه در این پنجره خوابش ببرد برسد صبح و تو را باز تو را گریه کند تب عاشق که جهانش پر کوه ا...
حالا که پرچم ها سیاه هستند!و جنگ دارد شیوع پیدا می کند،بیا از عشق بگوییم!شاید آدمیزادتفنگش را زمین بگذاردو نگاهشدر رنگین کمان زندگیلبخندی را دنبال کند که می رسد به آزادی!به انسانیت! به دوستی! به ... به ...هرچند خوب بودن در حال انقراض استاما؛بیا از عشق بگوییم!◾سیامک عشقعلی...
همه ی حرف مرا می دانیننویسم هم اگر، می خوانیو چه خوشبوست هوایت اینجاتو گلی! وسوسه ی کاشانی!تو طلوع خزری با هر صبحتو خلیجی! ابدی می مانی!تو دماوند غرورم هستیبه خدا سبزتر از گیلانی!من و دریا به تو عادت داریمتو تلاطم تو خود طوفانی!تو هویت! تو تمام بودن!تو شبیه وطنم ایرانی!همه گفتند بگو نامت چیست؟منم آن شاعر کردستانی...◾شاعر: سیامک عشقعلی[ از مجموعه ی سه گانه ی غزلیات سیامک عشقعلی ]...
باز هم بوی خوش یاس آمد مرد دریایی احساس آمد یک صدف داد به شب اقیانوسشوق رقصید که الماس آمد قصه ی آب و ادب شد تفسیر آیه ی غیرت و اخلاص آمدباوفا بود به عهد ماندناجمل و افضل فی الناس آمد دامن عرش معطر شد و عشق در هیبت عباس آمد◽شاعر: سیامک عشقعلی...
مرگ، بیداری عجیبی ست!ناگهان چشم هایت را باز می کنیو دیگرخوابت نمی برد...| سیامک عشقعلی |...
خانم! وقتی گنبد آقارو دیدی...غم و تنهایی مو یادت بمونه...بگو: اینجا یکی با قلب خستهسلام بی کسیشو می رسونه!قنونت وقتی از بی تابی پر شدبگو دنیای ما درگیر دردهبگو اینجا هوامونو ندارن بگو حال و هوامون خیلی سرده...ضریحش رو که بوسیدی با گریهبگو از زنده بودن دل بریدیم!جوونی مون به باد آرزو رفتبگو چیزی به جز حسرت ندیدیم!بگو از بس که هیشکیو نداریممیایم اینجا به امید یه لبخند!بگو تنهایی ما قد نمیدهبه صبر و حکمت کار خداون...
مرا مادرانه تر به آغوش بکش! درد درددرد می چکد از تمام وجودم...لب هایم را دوخته انداما سکوتم...سکوتم را نوازش کن!با سکوتم حرف بزن!سکوتم را گوش کن! و بعد؛ بگذار بخوابم...هزار سال دیگر بیدارم کنخواب مرحم است ولی برای دردهای عمیقشایدباید بمیریم...«سیامک عشقعلی»Hug me more motherly!the painthe painthe pain It drips from my whole being...My lips are sewnBut my silence...Caress my silence!Ta...
به تلخی بغض خود را خورد شاعرخیال نازکش پژمرد شاعرتمام زخم های بودنش رابه یاد آسمان آورد شاعرهمین دیروز بود انگار یک شعر در عمق سینه اش افسرد شاعرچه شب هایی که با یک قرن اندوهمیان گریه خوابش برد شاعرغرورش را به دست رودها دادو تنها بود... تنها مرد... شاعر...«سیامک عشقعلی»...
غم از لبخندمان جاری ست داداش! تو می دانی دلیلش چیست داداش؟بیا تاریخ را باهم بخوانیم زمین جای قشنگی نیست داداش! برای صبح فردا قد کشیدیمولی خورشید را هرگز ندیدیمپر از پرواز بودیم و شکفتن دویدیم و دویدیم و دویدیم...برای فصل بهتر درس خواندیم چه شب ها را که باهم گشنه ماندیمنشد این زندگی زیبا و افسوسجوانی را به پایانش رساندیم چه معصومانه با امروز سردیم! شبیه برگ پاییزیِ زردیم بگو آن ساده بودن ها کجا رفت بگو با کودکی ...
عشق را یک قطره می بینی اگر، دریا علی ست! شاهباز دین و جنگ راه حق، تنها علی ست! در عمل یک مرد خواهی دید از دلبستگییاور بی سرپناهانِ ابد مولا علی ست!در صبوری کوه را تفسیر کرد اعجاز اوهست او با حق و حق همواره هرجا با علی ست! رسم خاکی بودنش را می پرستد آسمان ساده باش ای شیخ! تفسیر تواضع تا علی ست! مادرم از کودکی آموخت مهرش را به منذکر ما دلدادگانِ آل احمد یا علی ست! ◽شاعر: سیامک عشقعلیپیشاپیش میلاد حضرت علی(ع)ه...
به خدایی که قبولش داریبه همین غربت سردم خانم! به نوشتن، به قلم، این احساسو به تنهایی و دردم خانم! به همین قبله ی حقانیت به شکسته شدنِ قلبم که...به شب و روز تمام عمرمبه تو آن شیرزنِ قلبم که...تو خودت باخبری از حالم دل من نیست جدا از یادت تو خدای کلماتم هستیو چه شیرین شده ام فرهادت!تو بخندی دل من آباد استتو دلیل تب و تابم هستی!و تو هر شعر مرا می سازیو تو یعنی همه شور و مستی! تو بزن زخمه به سازم، زخممبشود با...
بغض کرده شبیه هوایی تلخخسته مثل سقوط شده بود! با خودش هم نداشت سر حرفیاو دچار سکوت شده بود...◽شاعر: سیامک عشقعلی...
همه گفتند که او شاعرِ غم هاست پدر! مگر این زخمی دلگیر خودش خواست پدر؟ من و یک سایه ی تنها، من و یک شهر سکوتپسرت خسته ترین آدم دنیاست پدر! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
باید برای یوسفت یعقوب باشیتا در نگاه چشم او محبوب باشیآرامش آغوش گرم یار زیباست عاشق شدی تا غرق در آشوب باشی...◽شاعر: سیامک عشقعلی...
می آیی؛شهر با تمام هرچه که هست، می رود! سلام می دهی؛هفت «سین» می روید از «حال» پنجره ها!صدایم می زنی؛اسمم ترانه می شود بر لب کودکان گل فروش!می خندی؛هزار دختر،از کوچه تا آفتاب می رقصند!مرا می بوسی؛و شاعر می شوم! سیامک عشقعلی...
اگر غمگین و مایوسم خداحافظ!اگر بعد از تو می پوسم خداحافظ!شب از تنهایی ام سرشار شد امشبو خاموش است فانوسم خداحافظ!غرور بغض قاجارم در این غربتکه مغلوب بدِ روسم خداحافظ!مرا دیوانه می نامند بعد از تواسیر آه و افسوسم خداحافظ!چه بی تابم! چه دلگیرم! چه دلتنگم!تو را با گریه می بوسم... خداحافظ!◽شاعر: سیامک عشقعلی...
ای دل آشوب! دل آزرده! بخند! بین این مردم افسرده بخند! زندگی جنگ عجیبی ست و سختتیر هم قلبت اگر خورده بخند! دست های کج تقدیر اگردلخوشی های تو را برده بخند! آرزو کن! به خوشی قصه بساز!خیر باشد و برآورده! بخند! می رسد باز به باران و بهار بغض هر غنچه ی پژمرده بخند! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
فرق داری با تمام مردم این روزهاآمدی با قصه ای سبز از گل و دلبستگی! بودنت خورشید را آورد در دنیای من با حضورت رفت از هر فصل سالم خستگی! گاه در تنهایی ات درگیر هستی با جنونمثل دیروز است در تکرار غم فردای تو ناگهان یک روز، یک جا، یک نفر در قصه ای می شود آنکس که می خواهد دل و دنیای تو! آمدی تا خنده هایت عشق را معنا کند آمدی تا بشکفد شیرین ترین مفهوم «زن» شعرهایم را به چشمان تو مدیونم هنوز آمدی از سر بگیرم زندگی را ماه من! ...
چیزی نگو از دلخوشی از خنده از عشق اینجا تنفس های مردم درد دارد! حتی بیان شاعر این شهر خشک استای کاش می شد آسمان قدری ببارد...ماها به جای زندگی مشغول مرگیم! یا خسته یا دلگیر یا دلتنگ هستیمپاشیده ایم از هم شبیه نظم ارتشما نسل فقر و ترس و خون و جنگ هستیم...از کودکی گفتند: «بابا نان ندارد!»با بوی نفت و در سیاهی قد کشیدیم! حتی برای «تیله بازی» زود بود واز زندگی چیزی به جز حسرت ندیدیم! وقتی که جان آدمی ارزش ندارداز زنده...
با دعوت ابلیس تا حوا خطا کرددرب خروجی را خدا با قهر وا کرد! بخشیده شد آن لغزش شیرین ولی حیفیک سیب ای آدم ببین با ما چه ها کرد! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
وقتی تبسم کرد سیب از شاخه افتاد!موهای دختر باز شد با بوسه ی باد!احساس آمد یک پسر تب کرد از عشقاینگونه شیرین خلق شد در قلب فرهاد...◽شاعر: سیامک عشقعلی...
دلبری دارم که الحق دیدنی ست! ناز دارد مثل گل بوییدنی ست! چشم هایش هی صدایم می زندغنچه ی لب های سرخش چیدنی ست! قد و بالایش دلم را می برد در نگاهش آسمان بوسیدنی ست! چون پلنگی قصد فتحش کرده امماه از هرجای شب دزدیدنی ست! عاشقم من! عاشقم من! عاشقم! ساده گفتم! ساده اش فهمیدنی ست!◽شاعر: سیامک عشقعلی...
کوچه غمگین، کوچه خلوت، کوچه تنها؛ شب بخیر! دوری اما با تو هستم در همین جا، شب بخیر! آخر هر بغض با لبخند می بوسم تو را ماه من! زیباست شاید صبح فردا؛ شب بخیر! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
تو شیرینی! تو زیبایی همیشه! کمی دور و همین جایی همیشه! تو را تنها تو را من می نویسم که در حکم الفبایی همیشه! غزل گیرم نباشد دست من نیست خودت شعری و می آیی همیشه! زمان در عاشقی معنا ندارد تو دیروزی! تو فردایی همیشه! و خواهش های من نبض کویر استعطش دارم به دریایی همیشهچه بی صبرانه غرقم در هوایتدر احساس و تمنایی همیشه! نوشتم یادگاری تا بماند: تو محبوب دل مایی همیشه! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
می فروشی ناز و دل ها می بریبین دلبر ها تو چیزِ دیگری! هرچه زیبا دیده بودم هیچ هیچیک سر و گردن از آن ها سرتری! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
تاریک و یخ بستهاز زندگی خستهوقتی طلوعم کرد...دنیا که زندان شدتا مرگ پایان شد عشقت شروعم کرد! در بطن غم بودمدلگیر و کم بودماین بار بیدارم...می پیچد عطر یاساز عمق این احساسمن دوستت دارم! خورشید یعنی: تو!امید یعنی: تو! هستی و من شادماین زندگی زیباستهرروز یک فرداستچون باتو آزادم! یک زمهریر سرد در من تشنج کرد شدسبز مثل دشتای جان به قربانت!تابید چشمانتلحن زمان برگشت!صد باغ سیبم کن!حالا نصیبم کن!...
می رود یک ابد و قصه ی ما می ماند! من، تو، یک کلبه ی چوبی، و خدا می ماند! زندگی قصه ی دلبستن و ماندن ها بود آخرش عشق فقط عشق به جا می ماند! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
مگه یادم می ره خانم؟تو به من زندگی دادی! تو مثل یه کوه موندی،پشت مردت ایستادی! واژه هام پیش وقارتبه گل و سجده نشستنمی بینن تورو کنارم اونا که مارو شکستنخورشید منی! با هر صبحبه هوای تو پا می شم! تو با من باشی، همیشهفاتح قله ها می شم! خداروشکر که هستی! خداروشکر که هستم! تا تهِ این ابدیت دستاتو بذار توو دستم! من به شکرانه ی عشقتهمه دنیارو می بخشم! هستی و روشنم از تو عاشقانه می درخشم...◽شاعر: سیامک ...
خسته ام! خسته تر از خسته شدن، پا نشدن! درد خوب است به یک شرط! معما نشدن!مثل یک قطره که عاشق شده در چشمه ی آبمی رسم آخر هر شعر به دریا نشدن! گره ای بسته خداوند به کارم که هنوزچاره ای نیست برایش به جز از «وا نشدن»!زندگی خون به دلم کرد در این سی و سه سال...آرزوهای مرا کشت خدا با نشدن! حال من قصه ی هر غنچه ی یخ بسته شدهبین دیروزم و در لحظه ی فردا نشدن! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
کنارت من خدا را دوست دارم! ضمیر جمع «ما» را دوست دارم! صدایم کن شبیه روز اولکه آن حال و هوا را دوست دارم!تو باشی، چتر باشد، زیر بارانتمام کوچه ها را دوست دارم! میان چشمک و آن خنده ها بود کسی گفت این دوتا را دوست دارم! منم مجنون ترین شاعر در این شهرهنوز این ادعا را دوست دارم! 🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
گل های دشت دامنت را دوست دارم! بوی خوش پیراهنت را دوست دارم! باید بخندی روز و شب در چشم هایمشیرینیِ خندیدنت را دوست دارم!من موج هستم رو به آغوشت همیشهای ساحل زیبا تنت را دوست دارم! این روسری زیباست تنها بر سر تومن رنگ لاک ناخنت را دوست دارم! خوشبخت بودن را برایم زنده کردیخانم من! زن بودنت را دوست دارم! 🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
و آن شب... کوچه را گریاند خانم! خدا هم در غمت واماند خانم! صدای بال جبراییل آمدنماز آخرش را خواند خانم...تمام یاس های شهر بی تو مرا در اشک می سوزاند خانم! مرا چون کوه می دیدی همیشهغمت این کوه را لرزاند خانم! حریف غیرتم دریا نمی شد!کسی مشت مرا خواباند خانم! زمین قدر تو را هرگز نفهمیدخدا این را به من فهماند خانم! تو را ای کاش دست رسم تقدیر به دنیا باز می گرداند خانم! غمم را در نبودت چاه فهمید!علی بعد از ت...
گرگِ زیبایی اتچه شاعرانهزوزه می کشد غرورش را...🟩 سیامک عشقعلی...
موهایت را باز می کنی آینه از زیبایی اتو من از شعر؛ سر می روم!🟦 سیامک عشقعلی...
روی چون ماه تو دزدیده قرار از شب من نیستی باخبر از قصه ی تاب و تب من قبله ام چشم سیاهت! شده ام بنده ی توکافرم کرده ای ای دلبرِ لا مذهب من! 🟥 شاعر: سیامک عشقعلی...
پنجره ی چشم هایت را هرروز صبح با بوسه وا می کنم به خورشید! تا عشق بتابی...زیبای من! 🟦 سیامک عشقعلی...