چهارشنبه , ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
همانندموجبه آغوش میکشانم؛ساحل تنهایی را......
نمکگیر دستانتآغوش زمینیَم...
به کسی نگومخاطب شعرهای غمگین من تویی!شرم دارم زنی بفهمدمرا در آغوش گرفتهای وعاشقم نشدی ......
تن تنهای بی تابم کمی آغوش کم داردبیا که شانه های خسته ام همدوش کم دارد...
در این نوروز باستانی خیال آمدنت را به آغوش خسته میکشم....
دست همیشه به معنای آغوش نیست !گاهی فقط امنیت است . . .فقط مثل «دست پدر» !!!...
تولدت مبارک ابرقهرمان زندگی من. هر روز بزرگتر شدم، لحظههای با تو بودن را گرانبهاتر یافتم. قلب من تنها گرمای خود را از آغوش تو میگیرد....
چهل زمستانحریف آغوش گرمت نمی شوند...
من سرما زده را گرم در آغوش بگیربه هوای بغلت بود که سرما خوردم...
در آغوش می گیرم/ولنتاین را/کرونا هم باشد...
در این زندگی تنها یک آغوش میخواهم از تمام این هستی،آن هم آغوش توست...
سر زده که میایی/لوس میشود/خانه/بشکن میزند/اغوش...//...
همیشه کسانی هستندکه در نهایت دلتنگینمی توانیم آنها را در آغوش بگیریمبدترین اتفاق شاید همین باشد......
مرا جوری در آغوش بگیر که انگار فردا میمیرم !و فردا چطور ؟ جوری در آغوشم بگیر که انگار از مرگ بازگشتهام !...
به تو دچار شده ام وضعیت حادیست!به مراقبتهای ویژه نیاز دارمبه بوسه وآغوشت....
هوای سرد زمستان بهانه ای عالی برای در آغوش گرفتن است...
بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرایکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا!...
مثلِ بهمن بیا ... !به آغوش بِکشتمامم را ......
بهشتچه کوچک میشودوقتی تو را در آغوش میگیرم....
هنر را در آغوش بگیریقینا بهترین دوستت خواهد شد...
درخت سیبمیوه سرخ وشیرینش راپس از در آغوش گرفتنمهدیه داد...
میروم تا که در آغوش کشم یاد تو را...
اگر سردت هست بگوتا یک آغوش بیشتر دوستت بدارم !...
رهایم نکناین بال و پرآسمان نمی خواهدآغوش تورهایی من است...
هر که مشغول به معشوقِ در آغوشش و منبه بغل کردنِ زانوی غمت مشغولم...
چه زمستانِ غم انگیز بدی خواهدماهِ دی باشد و آغوش کسی کم باشد...
ای گمشده در رویا جادو کن و پیدا شومن تشنه ی دیدارم آغوش مهیا شو...
تو به دادم برس ای عشق که با این همه شوقچاره جز آنکه به آغوش تو بگریزم نیست ....
یا چشم بپوش از من و از خویش برانمیا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم...
چه زمستان غم انگیز بدی خواهد شدماه دی باشد و آغوش کسی کم باشد...
دلم گرفته، به من فرصت دوباره ببخشکه تا نفس بکشم بیهوا در آغوشت......
به زن سخت نگیریدمگر در هنگام به آغوش کشیدنش...
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارمکه در آغوش خودم قول نرفتن میداد...
بیخیال زمستان آغوشت که باشدهمیشه بهار است......
مسکنِ مهر همین آغوش تو ست...
گریه کن بر حال خویش ای موج از دریا ملول لحظهای دیگر تو در آغوش ساحل نیستی...
روزگاری یک تبسم یک نگاهخوشتر از گرمای صد آغوش بود...
در حسرت آغوش تو پاییز ترینم...
نه هرگز نفرینت نمی کنمفقط می خواهم آنقدر سرو شومکه تو حتی نتوانی سایه مرادر اغوشت بگیری ! ....
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم دردشانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!...
زمستان سرد نیستدرد است وقتی دست هایم تنها خودم را به آغوش می کشند !...
دنیا برای دیگرانمن به اندازه ی آغوشت زندگی میکنم...
آن بهشتی که همه در طلبش معتکف اندمن کافر همه شب با تو به آغوش کشم...!...
شنبه ها بیا در آغوش بگیر مراکمی ببوسونوازشم کنتا هفته با خیال شنبه ها به اتمام برسد...
جای جای این زمین هوآیش به هوآیِ آغوش تُ نمے رسد...
گاهی هم دروغ خوبهمثلاً میگم سردمهتا به این بهونه درآغوشم بگیری...
جای جای این زمینهوآیشبه هوآیِ آغوش تو نمے رسد...
این ولنتاین، من مشتاق بوسههای شیرینت، آغوش گرمت، و جادویی که قلبهای ما را به یکدیگر پیوند داده هستم....
من سرمازده را گرم در آغوش بگیربه هوای بغلت بود که سرما خوردم...
یا چشم بپوش از من و از خویش برانمیا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم...