دری اگر به رویم باز می کنی بگذار آن در آغوشت باشد. - مجید لواف
تا حریم گرم آغوش تو تن پوش من است بیخودی دلواپس سوز زمستان نیستم
کمی آغوش تعارف کن من دلتنگیِ محضم
ما به آغوش تو یکباره چه محتاج شدیم
در آغوشم که میگیری... صدای چسبیدن ترک های قلبم را میشنوم
سخت دلتنگم و آغوش تو را می خواهم که قرار دل بیچاره ی عاشق بغل است
کشیده ایم در آغوش، آرزوی تو را
گشوده ام به هم آغوشی قفس، آغوش گشاده از پی پرواز نیست بال و پرم
گر نیم شبی مست در آغوش من افتد چندان به لبش بوسه زنم کز سخن افتد
چو شو گیرم خیالش را در آغوش سحر از بسترم بوی گل آیو
حس خوبی ست در آغوش خودت پیر شوم اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم
یک آغوش، تنها یک آغوش باید که وقتی باز می شود تمام زخم ها را می بندد...
به داروها نیازی نیست وقتی که تو را دارم علاج خستگی هایم ،فقط آغوش درمانیست...
در آغوشم بگیر تا "بهار" را برایت معنی کنم...
کاش این بهار تو سبز می شدی در آغوشم ...!!!
جمعه باید چشم هایت را در آغوش کشید غصه ها به اعتبار بودنت کم می شوند
تو مهربان بودی چون پیامبری که معجزه اش لبخند است و دست هایش قسمتی از آغوش
دلم یک بغل عشق میخواهد با لذت آغوش تو...!
«شب» را دوست دارم برایِ غرق شدن درآغوش تویی که قشنگترین شب بخیر دنیای منی
آغوش تو فصل ندارد ، همیشه گرم است ...
سرزمین من چشم های تو است مرا محکم در آغوش بگیر این مرگ بی پدر خبر نمیکند...!
من هرشب ، خواب ِتو را ، در آغوش می گیرم! در قطاری که مسیرش به ماه می رسد !
این شب بدون آغوش و بوسه هات از گلوم پایین نمیره
کاش میشد تورا تَگ کرد اینجا میان آغوشَم