پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
درمان دل ما نشود جز به تبسمعشاق تو بیمار همین طرز علاج اند...
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش...
به داروها نیازی نیست وقتی که تو را دارم علاج خستگی هایم ،فقط آغوش درمانیست......
این همه نازِ تواِنگار مرا درمان استچه نیازی به طبیب است!تورا می خواهم...
ندارم خواب آرامی مگر در کنج آغوشتبیا درمان بکن این شب نخوابی های دائم را...
درمان تبم، بوسه ای از توست که عمریستویروس ترین عشقِ تو افتاده به جانم...
دلتنگم و دیدار تو درمان منستبی رنگ رخت زمانه زندان منست...
گاهی اوقات دکترها تشخیص می دهند و عزرائیل درمان می کند....
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیبعاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست...
درد بر من ریز و درمانم مکن ...زانکه درد تو زِ درمان خوشتر است...
هنوز با همه دردم ، امید درمان استکه آخری بُوَد آخر ، شبانِ یلدا را ......
تنها ز تو دردی ماند ای مونس جان با منخواهم که نخواهم هیچ با درد تو درمان را...
- میگن زمان همه زخم هارو درمان میکنه...+ قلب های شکسته به این آسونی هادرمان نمیشن!تو درک نمیکنی......
دلتنگم و دیدار تو درمان من استبی رنگ رخت زمانه زندان من است!...
دلم یک یار میخواهد که همراهم شود عمریکه دردم را دوا باشد، که درمانم کند عمری...
آرزویِ دلِ بیمار مَنیصحتی ، عافیتی ، درمانی ......
درد بی درمان شنیدی؟؟حال من / یعنی همین!...