پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هر جا که از عشق سخن به میان آمد،تو را به یاد آوردمهر چه شنیدم تو بودی.هر چه خوانده ام تو.یاد تو ادبیات را زنده می کندیاد تو، می آید در کلاس درس. در شعر می نشیند ، از زبان استاد جاری می شود و بعد بی آنکه بدانم کجایم مرا به آغوش می کشد و می بوسد . من سالها عشقت را همنشین اشک ها و کاغذهایم کردماز ناممکن ترین خواهش قلبم یعنی «از تو »گفته ام.از مسافری که حتی خداحافظی اش هم نصیب من نشد.از چَشم های چشم انتظارم که حتی نمی توانست تو ر...
یک نظر آمدی به خوابِ من وکامِ تلخم کمی عسل کردیبعدِ سالها بی خبری،اندکی هَم مرا بغل کردیپیش از این؛گفته بودی که جان پناهِ منیلااقل یک دَمی عمل کردی!بعدِ تو، من به عشق بدبینمحتی آینده ای نمی بینمبعدِ تو، هر که گفت عشقم باشبی سبب؛ اضطراب می گیرم...
شاعرانِ عاشق پیشه یِ خسته دلروزگارِ ملال انگیز، رخوت بار و گَندی ست که؛همهِ مان را شاعر کردهشاعرانی عاشق، شایدم عاشق پیشه؛با معشوق هایی خیالی. می نویسیم، می سُراییم، شاید به چشمِ معشوق یا معشوق هایمان بیاید.معشوق هایی که با آنها عاشقی ها کرده ایم، چه دل ها که نداده و چه قلوه هایی که نستانده ایم.چقدر زیر باران هایِ خیالی شانه به شانه یِ هم قدم زده ایم. در بسترهایِ خیالی همآغوشی کرده ایم. حتی گاهی مادر شده ایم، پدر شده ا...
دلخوشِ شب تاب استپلنگی که به ماه نمی رسد...《طاهره عباسی نژاد》...