چهارشنبه , ۱۴ آذر ۱۴۰۳
بیا با من زبان واکن به ذکر دوستت دارمکه لب روی لبانت لااله انت بشمارمقسم به آیه ی سرخ لبانت حضرت انگورلبالب از تو لبریزم .سراسر از تو سرشارماجابت کن مرا یک شب میان تنگ آغوشتکه با امن یجیب ....جان من تاصبح بیدارمبغل وا کن بچسبانم شبیه پیرهن در خودکه دکمه دگمه خودرا بر تنت بی وقفه بسپارمبیا و سر بکش لاجرعه لبهای مرا یا عشقکه طعم بوسه را بر شرم لبهایت بدهکارمسرم را روی زانوهای خود بگذار و خوابم کنکه داغ غصه ها را بر دل ...
بگذار آغوشت آرامگاه من باشدهنگام که چون پرنده ایبه جانب تو بازمی گردمبا منقاری از شعر......
موسیقی نمی دانم...بداهه می نوازمت....با تحریرهای مخملی...زیرو بم آغوشت راخوب بلدم . . . !...
گرماے دستانت داغی لبت تبِ تنت و آتشِ آغوشت️تابستان چه میگوید این وسط؟!...
گرمای آغوشتاین فصل را عاشقانه تر کردهپر و بال داده به عشق ماندل انگیز و دوست داشتنی تر شدهبی شک از دل ِ تابستان به قلبم رسیده ای....
آغوشتامن ترین پناهگاه من است بازوانت را به تن هیچ غریبه ای نسپار...
تو را هر روز نوشتمتاز عشق زیباتر هزار بار بهتربهتر از خود عاشقانه ها ...با اندوه پروانه ها...نوشتمت به گریه های بیژن ومنیزهبه رنج های رودابه. ..نوشتمت به پیراهن یوسف. ...مانند لحظه ای که مجنون از عشق لیلی اش با خار مغیلان همدم شدبهتر از آزاده که برای بهرامش چنگ می زدبهتر از فرهاد که کوه بیستون را کندنوشتمت چون اشک های زلیخاجوری که تمام رگ های تنم فریاد کشیدند تورا. ...و هرگز نفهمیدی واژه ها چگونه می گریندآن هنگام که نامت...
آغوشت همانند جنگ ویتنام استهرکه رفتیا برنگشت،یا اگر برگشت دیوانه بود...
با تو بودن را دوست دارممثل گل به وقت بهارمستانه های تاک به موسم تابستانخنکای غروب های پاییزو سپیدی برف زمستان.... ..با تو بودن را دوست دارمکه چشمانت سرآغاز عشقو انحنای لبخندت ابدیت من است ..معجزه ی زندگی امآغوشت را به روی عاشقانه هایم باز کنکه حال لحظه هایم با توناب ناب است ........
نگاهم که می کنیستاره می خنددماه می تابدو عشق در دلم باله می رقصد.....جهان کوچکم چشمان توستکه دریا دریا بی تاب من استو به وسعت آسمان دلواپسم... ..آبی آراممنام دیگر تو باران استکه می باری بر منو تن خستگی هایم را به باد می دهی ..نگاه کنستاره ها می خندندماه می تابدو من چه عاشقانهدر آغوشت بخواب می روم .......
چشم هایت؛ چشمه های شرابلب هایت؛ باغِ خرماوآغوشت آفتابِ داغِ تابستان است....
و آغوشتمظهرِ زیبایی از یک مرز و دو وطن......
حتی اگر نباشم چشمِ دلم دنبال آغوشت همیشه دو دو می زند..! ️️️...
همچون آفتاببر شاخه ی گیلاس تنم بتابتا در اردیبهشت آغوشتشکوفه دهم......
دلم، مست شدنبا "تو" را می خواهدمرا پیاله ای شراب بنوشانسبزم نما ، زنده ام کنبا من به رقص برخیز و مراذره ذره در آغوشت بمیران...
در چهار چوب آغوشتیک دل سیراز جهان بی خبرم ...️...
کابوسم رویا شد!گفتى از آسمان میبرمت که دو راهى نداردچشم باز کردم دیدم در آغوشت میان زیباترین آسمان جهانم...عطرت را نفس کشیدم.آرام شدم ،سر به سینه ات نهادم و چشمانم را محکم بستمکابوس میدیدم میان یک دو راهى مانده ام.ترس و اضطراب جانم را به لب رسانده بود که ناگهان تو پیدایت شد... عطرت را نفس کشیدم.آرام شدم ،سر به سینه ات نهادم و چشمانم را محکم بستمچشم باز کردم دیدم در آغوشت میان زیباترین آسمان جهانم... گفتى از آسمان میبرمت که دو راهى ندارد...
در آغوشت نفس هایمپراز موسیقی عشق اند......
حواسم پرت آغوشت بودآفتاب، لبهای ماه را بوسیدو صبح شد.!️️️️...
مرا در گوشه ی از پناهگاه آغوشت جای بده که هوای جمعه بسی نفس گیر است...️...
حاشا کردم دوست داشتنم را...و به ناچار خیالم را به بیخیال ترین فردِ دنیا مانند کردم!و در تاریک ترین گوشه ی وجودمبه دور از هر حرف و سخنی...هر نگاهی...هر صدایی...آرام آرام پنهانش کردم !ممکن نیست متوجه اش شوی و یا پیدایش کنی !تو صدایش را هرگز نخواهی شنید...چراکه من به درها قفلی از سکوت زده ام !که هیچ راه فراری ندارد...مگر اینکه معجزه ای رخ دهد !معجزه ای برای شکستنِ سکوتِ این زبان...برای آشکارا عشق ورزیدنِ این دل...برای آ...
بیدار شدن در عطر موهایتو حصار آغوشتتنها صحنه ایست که قدرت بخیر کردن صبح را دارد ️️️...
میدانی؟دست هایت را که میگرفتمتمام لبخند های دنیا جان میگرفتندو تپش های قلبم کنار تو،ساز عاشقی مینواختندامان از چشمهایت...چنان تیر خوشبختی شلیک میکردند که صدای قهقهه ی قلبم به گوش مردم شهر میرسید...و من عاشقانه سناریوی تکراری غرق شدن را دنبال میکردم در آغوشت!...تصویر من کنار تو خاموش شد!اما من هنوز زمزمه میکنمبودنت را...دوستت دارم هایم را...و اشک هایم را گول میزنم؛ما تا ابد ادامه خواهیم یافت...
تن زده ام آغوشت راچه قدر به من می آید رنگشجنسش واندازه اش ... که به قد تمام بی کسی هایم بر دلم نشسته است !...
امشب در آغوشتمن عشق می کارم️ تو بوسه بردار ...! ️️️...
چقدر ملموس می نویسم...از آغوشت از لب هایتاز بوی موهایتاز آرامشِ دستهایتمنی که از بودنت تنها نبودنت را دیده ام!ای بزرگترینایهامِ شعرهایم......
دلم سکانسعاشقانه میخواهداینکه.. چشمانت بدون سانسورغارتگر بوسه هایم باشدو در آغوشت بی هراس تمام خستگی هایم راپر بدهم....️️️...
رمز عاشقانه هایم نام زیبای توست مست عشق میشوم از شنیدنش , دستار احساسم را به باد میدهم تا بال و پر بگیرمسوی خرابات آغوشت......
اوضاع همیشه همینطور نمی ماندروزی می رسدمعجزه ای اتفاق می افتدو تو آنقدر عاشقم می شویکه هیچ صداییجز ضربان قلبم نمی شنویو هیچ راهیجز چشمان نم گرفته ام نمی یابیآن روز که به من می رسیزمین از گردش باز می ایستدبرگ های سرگردانبه شاخه ها باز می گردندو آسمان باران یاسبر پیکرمان می ریزدآغوشت را باز می کنیبه روی انتظار سالیانمدیگر عشق را مرزی نمی ماندکه آن لحظهخدا از سر شوقباران را کنار زدهو خودش برایمان می باردو تو...
پیش از این بیشتر دوستم داشتیحرف میزدیلب هایت با خندیدن مهربان بودو آغوشت می توانست باغ های خشکیده را سبز کند...حالا اما از روزهای گذشته کمرنگ تریحرف نمیزنیدستت از دستم عبور می کنددر واقعیت ترکم میکنیدر خواب ترکم میکنیدر رویا ترکم می کنیتو را ندارم...غمگین ترین جای قصه همینجاسترویایی که به واقعیت نرسد کم کم محو میشودهوا سرد است...پنجره را ببندبگو وقتی به تو فکر می کنم کسی صدایم نزندای...
در آغوشت می میرمتو قبرم را تنگ تر کن...
.مرا از حبس آغوشت..چه اصراری به آزادی...؟...
️شتاب داشته ام براے ابراز عشقبراے مست شدن در عطر نفس هایتبراے پرواز در سرزمین قلبت براے آغوشت،وقتے پیچک وار دستانت تنیده مے شوند دور تنِ مشتاقمبراے رقص لب هایت بر گوش هایم وقتے ترانه ے خواستن سر مے دهند ..من براے داشتنت بودنتشتاب داشته ام ....️️️...
و آغوشت میتواند دنج ترین جای دنیا باشد برای تمام عاشقانه هایم..... ️️️...
تو فصل چندم زمینی که در آغوشت عالم و آدم را از یاد می برم... ️️️...
تمام جغرافیای سرزمین منفاصله میان فلات آغوشتو پهنه ی خیالم است...
صبح که میشوددلم پَر میزند برای آغوشت برای نفس هایت برای بودنت صبح که میشود دوباره یادم می افتدامروز را هم برای تو زندگی میکنم تو تنها حرف روز ها و شب های منیبمان ... ️️️...
مَرا به مشاعره ای دعوت کن که سوژه اشفقط آغوشت باشد ...!!!️️️️...
پل میزنم از شب به جزیره ی متروکِ عاشقانه های جنوبِ آغوشت!️️️...
بیدار شدن در عطر موهایت و حصار آغوشتتنها صحنه ایست که قدرت بخیر کردن صبح را دارد...!!!...
صدایت معجزه می کنددوریِ راه را می شِکندو فاصله را، می کُشد..پس، صدا کن مراکه همچون پرنده ای بی پروابه آغوشت پر خواهم کشید.. ️️️...
قرارمان یک شب کنار اسکله ی ناز چشمانتتو نگران بی قراری های دلممن دلواپسِ بی تابی های آغوشتحالا برای چند دقیقه ابراز دلتنگیبرای چند دقیقه ابراز بی قراریو به اندازه ی یک دوستت دارم....مثل پیچک بپیچ به جانم که من تو رابی قرار تر از هر بی قراریبی قرارترم... ️️️...
شبزیباترین ترانه می شودوقتی اغوشت را به من میسپاریو مرا در بستر گرم اغوشت میفشاری......
و شب …️قرار عاشقانه ی من است با آغوشت️️️...
آغوشت را شبی عاشقانه به آغوشم بسپار ..من و آغوشت سالهاستخیلی چیزها را به هم بدهکاریم ...!...
آرزو می کردم که درجشن میلادت تک ستاره آسمان چشمانت باشم تا در آغوشت طولانی ترین شبم را تقدیمت کنم و درکلبه انتظارت بوسه ھایم را میھمانت! تولدت مبارک!...
میشود بغلم کنی؟ محکمدلم تنگ استبرای بوی تنتبرای دستانت که دورم گره شودبرای حس امنیتی که آغوشت داردبغلم کنی و هیچ نگوییبگذار گریه کنممیشود بغلم کنی؟ ️...
به تو دچار شده ام ، وضعیت حادی است ...! به مراقبت های ویژه نیاز دارم به بوسه و آغوشت ...!...
تو همان حسعمیقیکه وقتی عاشقانه نگاه می کنیآدم دلش می خواهدنفسهایش را در سینه حبس کندو از بلندی نگاهت خودش را در آغوشت رها کند......
بودنت را دوست دارم...وقتی پنجه در کمرم حلقه میکنی و به آغوشت سفت مرا میفشاری ووادارم میکنی به هیچکس فکر نکنم جز تو...!️ ️️️...