پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو مرا به خلوت خود ... دعوتکن بسوزان از تب این شهوت...
دعوتتمامِ زندگانی دیدنِ توستدلم گرمِ چراغِ روشنِ توستمرا دعوت به آغوشِ دلت کنکه جانم بسته بر جان و تنِ توستسپیده اسدیمهربان...
چشم هایت رابه یک فنجاندل نوشته دعوت کردمنخواندی ، سرد شدو از چشمانت افتادحالا من مانده امبا تکه هایشکسته ی فنجانممجید رفیع زاد...
باران که می بارد"حسود میشوم"و به زمین و زمان حسادت میکنم!به شیشه ی پنجره که طعم بوسه هایآبدار باران را می چشد،به آسمانی که بغضش راخالی می کندبه زمینی که پر از عطر خاطره میشود؛به درختانی که تن می شُویندبرای تولدی دیگر...و درآخر به دستانی که تومی گیریو به قدم زدن در باران دعوت میکنی!راستش همه را می شود تحمل کرداما حسرت این آخری مرا خواهد کشت......
برمی خیزم پنجره را باز میکنم در نبودنت تمامِ خورشید و"صبح" را به ضیافتِ خانهدعوت می کنم.باید بی تو به رقّت باریِ... زندگی، گردن خم نکنم.!...
به دیداری قشنگ دعوتم کن!از قوهای وحشی بگواز یاسمن های آویخته از دیواراز باختن به اسبهای چالاک شطرنجتاز نگین فیروزه سوغات نیشابوراز عطر خاک گنبدهای شهرمان بعد باران بگوجای خالی سلوچ را از کتابخانه امکاکتوسهای خشک را از پشت پنجرهشمع های نیم سوخته را از گوشه کنار خانه ام بردارجایشان عشق بکار!...
مرا به گوشه ی آغوش خویش دعوت کن مگر به جز کسی گوشه ی دلم دارم؟...
مَرا به مشاعره ای دعوت کن که سوژه اشفقط آغوشت باشد ...!!! ️️️...
مرا دعوت کنبه صرفِ یک فنجانحقیقتِ تلخدِل زده شدمبَس که این روزهادروغ هایِ شیرینچِشیده ام......
مرا به گوشه ی آغوش خویش دعوت کن مگر به جز تو کسی گوشه ی دلم دارم؟...
شکوفه می دهند رویاهایِ صورتی اموقتی رقصِ شور انگیز نگاهتپروانه ی احساسم را مستانه به عشق دعوت می کند......
مَرا به مشاعره ای دعوت کن که سوژه اشفقط آغوشت باشد ...!!!️️️️...
شب هامن را که در آغوش می کشی؛انگار خدا تمام شهر را به سکوت دعوت می کندتا صدایِ دوستَت دارم های من را در زیر گوشِ تو بشنوند .... ️️️...
مرا به گوشه ی آغوشِ خویش دعوت کنمگر به جز تو کسی گوشه ی دلم دارم؟...
میشه شوک فرهنگی ای که یه هموطن ایجاد کرده بود ولی دامن منو گرفت رو بگم؟همکارم اومد سر میزم: -آخر هفته تولد یه ایرانی دعوت بودم.+خوب-موقع کیک با چاقو می رقصید؟؟!!!!؟ +اوهوووم...
شعر ندایی است که سایه ها را به رقصیدن دعوت می کند....
خدایا !امروز دلم هوای با کسی حرف زدن دارد...هوای گرفتنِ دستانی که سرد نیست...و جا شدن توی آغوشی ...که تا همیشه سهم من باشد !گلویم پر است از دوستت دارم های مهار شده...و بغض هایی که انکار کرده ام...خدایا حوصله ی حرف زدن داری ؟دلم گرفته ...می خواهم برای قدم زدن ...و صرف یک فنجان قهوه ی داغ ، دعوتت کنمقبول می کنی ؟!...
ای از تو شیرین عسل هامضمون ضرب المثل هاموی تو چین گسل هادر رشته کوهی زنانهگیرم که شاید نبایدگیر م نه شاید نبایدشاید که باید بگیرمیک دعوت از تو به خانهدر خانه من باشم و تووقتی که تو باشی و منهر شب که می باشد و میما را به ساز ای زمانهاین فصل اگر سر بگیردمن را که در بر بگیردهم عشق مصدر بگیردمی عشقمت عاشقانهعمری اگر برده باشمبا خوب بد کرده باشمدم بر نیاورده باشم...
مرا دعوت به چشمت کن...که مشتاقم به قربانگاه زیبایم!...
مبادا شوخی شوخی وارد قلب کسی شوید که او جدی جدی شما را به قلبش دعوت کرده باشدیادتان باشد هرگز باعث گریه کسی نشوید چون خدا اشکهای او را می شمارد و به وقتش با شما حساب می کند.....
مرا به گوشه ی آغوش خویش دعوت ڪن …مگر به جز تو کسی گوشه ی دلم دارم؟؟️...
شاید زندگىآن جشنى نباشد که تو آرزویش را داشتىاما حالا که به آن دعوت شده اىمى توانى زیبا برقصی.....
ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.بابام می گفت:نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و ن...
عشق واقعی ابدی و بی پایان استعروس و دامادصمیمانه شما را به بخشی از روز عروسی شان دعوت می کنندما را در این شادی همراهی کنیدزمان …مکان …...
ما با هم اسم های خود را روی شن و ماسه ها نوشتیمو امواج دریا آن ها را شستآن ها را روی قلب های مان نوشتیمتا برای همیشه آن جا بماندنام عروسونام داماداز شما دعوت می کنند که آن ها را در مراسم عروسی شان همراهی کنیدزمان …مکان …...
کار می کنیبازی می کنیو سپس …. یک روز عشق اتفاق می افتد!نام عروسونام داماداز شما دعوت می کنند کهشاهد یکی از عاشقانه ترین زندگی ها باشیددرزمان ….مکان …....
نام عروسونام دامادبه همراه خانواده های خوداز شما دعوت می کنیمکه در شروع زندگی جدیدمانزمانی که پیمان زناشویی می بندیمما را همراهی کنیدزمان …مکان …...
دعوت کن از سرچشمه ها،گلپونه هارواز دشت ها از دره ها،بابونه هاروبسپار بارون رو سر ما گل بریزه“بادا مبارک” از لب بلبل بریزهخورشید باشه،ابر باشه،ماه باشههر غنچه ای با جشن ما همراه باشهبفرست این شعرو به هر کس آشناتهباید پر شادی کنیم این خونه هارو...
خدا هدیه ای به آدم دادو مهر حوا را به دل او انداختباید آسمان را آذین می بستستاره ها را برق می انداختخدا لبخند زدتنهایی فقط زیبنده خودش بود!در جشن پیوند آسمانیمان، همه فرشته ها دعوت دارند!...
نگاه تو مرا به دنیای عشق دعوت کرد و من در روز تولدت چیزی بالا تر از عشق ندارم تقدیمت کنم. تولدت مبارک...
خیلی دلم می خواست که بیام حرم پیادهدعوت نکردی من رو غم تو دلم زیادهحالا دارم می سوزم تو حسرت کربلادوباره قسمت نشد باز من جاموندم آقا...