سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
قلب آدم مگه چقدر گنجایش داره که هر روز غم مرگ بزرگى و رفیقى رو تحمل کنه.على جان رفیق محبوب و با معرفت...تا ابد دلتنگت خواهم بود..غصه امان نمیده....خدا به مادرت و همه خانواده محترمت صبر بده...لعنت به این روزهاى بد بیمارى و این سال بد که اینهمه آدم نازنینو از ما گرفت...
آقاى پور حسینى عزیزم...همیشه درخشان و حرفه اى...جنتلمن و بى ادعا...به دلیل کرونا از دست ما رفت...چقدر خشمگینم از این روزها،از این بیمارى...چقدر خسته ام از این اوضاع...نگویید روزهاى خوب مى آید...آدم بدون بزرگترها و عزیزان و قهرمانها و فرهیختگانش روز خوش را میخواهد چه کار...؟این زندگى بى مزه و لعنتى فقط به درد تمام شدن میخورد...شمایانى که به هر نحوى به گسترش بیمارى دامن زدید و یا وظیفه تان را در قبالش درست انجام ندادید و یا تعلل کر...
میدانم که وقتى جایى براى ماندن نیست ،باید رفت.اما عزیز من !ترسناک تر از بى پناهى ، گمگشتگى است.و دلم میسوزد براى خودمان که بى پناه،گم شده ایم میان سکوتِ سفیدِ سردِ وهم آسایى که روى همه چیز پرده اى از مه انداخته...من میترسم از صبح فردا...حتى بیش از این شبى که در آنیم...من خیلى میترسم...
آواز خوانِ شب شکن که مرغ حق در سینه داشتىکجایى تا باز بخوانىظلم ظالمجور صیاد آشیانم داده بر باد....تکیه گاه بودید آقا...تنهاتر از همیشه ایم حالا...بى تو به سر نمیشود...بالله که شهر بى تو مرا حبس میشود......
دیشب خواب تو را دیدم...الهى مثال عکس قرص ماه که در آب افتاده پرچین و شکسته نباشى...الهى بتابى و بدرخشى ...صاف و شفاف ...الهى هرگز ابرهاى سنگین غصه روى صورتت را نپوشاند...الهى تعبیر خواب من اینها باشد...
غروب اجراى هر روزه نمایش دلتنگیستهمین قدر زیباهمین قدر با شکوههمینقدر غمناکگویى غم جهان است که در جان آدم ته نشین میشود...
امشب شهادت نامه عشاق امضا می شود فردا ز خون عاشقان این دشت دریا می شود امشب کنار یکدگر بنشسته آل مصطفیفردا پریشان جمعشان چون قلب زهرا می شود امشب بود برپا اگر این خیمه خون خدا فردا به دست دشمنان برکنده از جا می شود امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی فردا صدای الامان زین دشت برپا می شود...
امروز، روز جهانی بشردوستیه؛ روزی که فارغ از هر رنگ، نژاد، طبقه اجتماعی یا کار و حرفه ای که انجام می دیم، متعلق به همه ما انسان هاست.امسال در شرایطی این روز رو بهتون تبریک می گیم که همه جهان در تهدید ابتلا به ویروس کروناست.اما همین بیماری، درس های خوبی هم بهمون داده و یکی از مهم ترین هاش اینه که سلامتی تک تک آدم ها مثل زنجیر به همدیگه متصله و همونطور که حافظ سروده: سلامت همه آفاق در سلامت توست...امسال در روز جهانی بشردوستی پیام محک اینه: ...
سر نخ آسمان دست زمین است!پاره که شد دست زمین از آسمان کوتاه میشودآنوقت کو تا دوباره آسمان به زمین برسد.کو تا دوباره کسى زاده شود که فریادش را عرش بشنود،بلکه آسمان به داد زمین برسد....گرفتار شده ایم آقا.رشته محبت را گسسته ایم و روى این کره آبکى در فضاى بى آغاز و انجام قل میخوریم...گرفتار شده ایم آقا.......
کابوسم رویا شد!گفتى از آسمان میبرمت که دو راهى نداردچشم باز کردم دیدم در آغوشت میان زیباترین آسمان جهانم...عطرت را نفس کشیدم.آرام شدم ،سر به سینه ات نهادم و چشمانم را محکم بستمکابوس میدیدم میان یک دو راهى مانده ام.ترس و اضطراب جانم را به لب رسانده بود که ناگهان تو پیدایت شد... عطرت را نفس کشیدم.آرام شدم ،سر به سینه ات نهادم و چشمانم را محکم بستمچشم باز کردم دیدم در آغوشت میان زیباترین آسمان جهانم... گفتى از آسمان میبرمت که دو راهى ندارد...
من زبان سکوت ها را میفهممآنها به من گفته اند،دنیا بیش از صلح و نان به قدر یک تاب خوردن زمین به دور خودش به سکوت نیاز دارد...و من رویا میسازم با آن بیست و چهار ساعت مقدس کههیچکس در جهان چیزى نمیگوید...رویامیسازم از آن دقایقى که مثل خلوت خدا بى صداست...من زبان سکوت ها را میفهممواژه به واژه شان را از روى خط میان لبهاى بسته ات آموخته ام......
عرضم این است که ما همه مسافر زمین هستیم و عمر سفر کوتاه...چشم بر هم بزنیم باید برگردیم به خانه.پس بد سفر نباشیم.بگذاریم به همه خوش بگذرد...
آدم چه بلاها که سر خودش نمى آورد...همین از دور نگاه کردن را میگویم...آخرش که چه؟ قایمکى تماشایش کنى و هزار تا سوزن از چشمانت بریزد روى قلبت تا رد شود و برود...؟ چه بلاها که سر آدم نمیاورند با این رد شدن و رفتنشان......
از کدام امید بنویسم وقتى هر روز این همه آه که از این خاک به آسمان بلند است،ابرى میشود خون چکان؟اینجا ازشفافیت کدام هوا،از بوى کدام نان،از سبزى کدام گیاه، از نگاه کدام کودک، از گوارایى کدام آب، از معصومیت کدام حیوان امید بیرون میزند که قلبم برایش خانه پروانه ها شود؟نه همسایه...باغ ما تا گلو در پاییز استما سالهاست بهار را از دور میبینیم که از ما میگریزد......
بهشت براى من جایى است که سر راحت به بالین بگذارمبالشش پر قو نبود هم نبودبهشت براى من جایى است که صبح از خواب بیدار شوم و کوه غم روى قلبم سنگینى نکندبر بالینم حورى نوازشگر پر کرشمه اى نبود هم نبودبهشت براى من جایى است که در خیابانهاى قشنگش آدمها آرام بروند و بیایند و به هم سلام کنند و سلامشان سلامتى بیاوردسنگفرشش از گل نبود هم نبودبهشت براى من جایى است که سر سفره ام نان و پنیرى باشد که طعم نان و پنیرهاى واقعى را بدهد وموقع خوردنش نگر...
تنها چیزى که میتوان با خود از دنیا برد جان است.جان باختن واژه اى بى معنى است در ستایش باختى بزرگ به نام زندگى......
آدمهاى منتظر تماشا دارند...انتظار کسى،خبرى...انتظار نگاهى...کلامى...عطرى...انتظار صدایى یا حتى فاجعه اىآدمهاى منتظر تماشا دارند...خودشان که نه......سکوتشان تماشا داردآوخ از نگاه آدم هاى منتظر......
ور به دماوند این حدیث سرایىآب شود استخوان کوه دماوندادیب الممالکچندروز پیش که این عکس از قله دماوند را که خودم برداشته بودم چاپ کردم تا به دیوار بزنم باورم نمیشد به فاصله دو سه شبانه روز بعد چنین ماجراها و گفتگوهایى پیرامون جنابش در بگیرد.به گمانم روشن ترین نماد ایران و فصل مشترک تمام ایرانیان از دوره باستان تا این روزگارِ پر هیاهو دماوند بوده و هست...در شاهنامه آمدهفریدون،ضحاک را در دماوند به بند کشید و دماوند را تا آخر الزمان زند...
دل آدم از قهر با عزیزاش میگیره...دلش میخواد بهشون بگه لامصب بى خیال!تمومش کن دیگه.دنیا دو روزه بیا یه چاى بخوریم با هم دو تا کلمه حرف بزنیم.دو روزه عمر وقت این مسخره بازیا رو نمیده آقا جان...قهر چیه...؟کى میدونه فردا من باشم...تو باشى...ببینیم آفتاب در میاد،ماه قرص میشه،بارون میگیره، برف میاد، عید میشه وهزار تا چیز کوچولوى دیگه که تهش اسمش زندگیه..؟...
سر به دامان رنگارنگ خیالِ خاطره هاى نرفته روزهاى رفته میتوان آرام تر از عطر موهایت خوابید ......
من بعد از قریب به چهل سال بودن در دنیا از امروز براى خودم یک عمر عزاى خصوصى اعلام میکنم. من به خاطر از دست دادن بهترین جوانان وطن در هشت سال دفاع مقدس، من به خاطر بانه و سردشت،من به خاطر زلزله رودبار و منجیل، من به خاطر تمام مسافران ایرباس، من به خاطر مهاجرت متخصصان کشورم، من به خاطر زلزله بم، من به خاطر هرجان عزیزى که به دلیل تحریم ها از دست رفت و هر پدرى که در این سرزمین زرخیز شرمسار خانواده اش شد ، من به خاطر غواصان دست بسته، من به خاطر حاجیان...