تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست و گرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم است... .
تو بیا مست در آغوش من و دل خوش دار ... مستیَ ت با بغلت هر دو گناهش با من . . .
دختر شهریور! گندم موی ترا مهر دستان طلای خورشید چه فریبا زیبا دانه دانه رج رج چه شکیبا بافته... آن خدای باور اولین و آخر شعر این مزرعه را به لطافت با عشق همچو دیبا تافته... غزل صورتی یاد محبتهایش همچو گوشواره به قلب و جانم نغمه خوان، آویز است......
انگار حضورت را برقلب و تنم حک کرده اند همین که نفس می کشم عطر تنت در آغوشم می پیچد...️
کسی چه میداند که هر شب چند نفر در بستر های جدا یکدیگر را در آغوش گرفته اند...
. حکمِ عاشقی دیوانه همچون مثل من تا ابد زندانیِ آغوشِ یاریست مثل تو
گفتند گناه است در آغوش تو خفتن؛ بگذار بگویند، که گنه با تو ثواب است!
به شوق دوست داشتنت دلم میخواهد به اندازه ی تمام آغوشها برایت آغوش باشم.️
ماه من شب ها در رویا در خواب تو را در آغوش میگیرم میدانم تمام دنیا به من حسادت میکنن اما باز هم تو را سخت تو را عاشقانه تو را تا ابد در خیالم سخت در آغوش میگیرم ️️️
می شود جهان را در آغوش کشید هر صبح که عشق از زیباییِ خورشید گونه ی رُخت جان می گیرد...
مرا در آغوش بگیر و آهسته بنواز بگذار همه بدانند که ساز دل من فقط با تو کوک میشود... ️️️
مرا سخت در آغوش بگیر بگذار سهمم از همه ی همهمه ی جهان ضربانِ موزونِ قلبِ تو باشد...️ ️️️
️ مرا که در آغوش گرفتی زمان و مکان ایستادند و صدای تپش قلب توتنها موسیقی نفس های من بود ️️️
عشق جان تو در حریم کدام گلدان گلاب شدی که با آمدنت زندگی ام این همه بوی بهار گرفت...! به گمانم قبل از من بودنت را خدا در آغوش گرفته بود که حالا زندگی ام این همه بوی عشق می دهد...! ر ️️️
چون پرسم از پناهی، پشتی و تکیه گاهی؟ آغوش مهربانت، از هر جواب خوش تر ️️️
در میان آغوش تو می توان تا کهکشان پرواز کرد وقتی از تبسم شیرینت بوسه ها می چینم
نمیدانم چرا وقتی به آغوش میگیرمت دیگر به هیچ چیز، فکر نمیکنم .. شاید ، آغوش ، بن بست تمام افکارم است ...
مترسک! آنقدر دستهایت را باز نکن؛ کسی تو را در آغوش نمی گیرد، ایستادگی همیشه تنهایی می آورد
بعضی صدا ها را باید در آغوش گرفت؛ مثل دوستت دارم از زبان تو ️️️
بگو دوستت دارم و بعد به آغوشم بکش ... نترس ! کار از محکم کاری عیب نمیکند !
خسته از عمری زمستانم ، بهارم می شوی؟ گرمیِ آغوشِ سردِ روزگارم می شوی؟ . هست دریایِ دلم ، بازیچه ی امواجِ عشق ساحلِ امنِ وجودِ بی قرارم می شوی؟
من تو را بر درب خانه ام گریسته ام بر پنجره ام آغوش باز کرده ام تو را بر فرش از عرش پایین کشیده ام من تو را بارها و بارها گریسته ام دلتنگی غبار ریزی بود که زیر نور آفتاب دیده می شد به یک باره که به بالش...
تا قبل از در آغوش گرفتنش گمان می کردم زندگی فقط زنده بودن است... سیدعلی صالحی ️️️
پاتوق هر شبم کُنج آغوش توست و بودن در این بهشت را با هیچ چیز عوض نمی کنم ... ️️️