پاتوق هر شبم کُنج آغوش توست و بودن در این بهشت را با هیچ چیز عوض نمی کنم ... بخیییییر ️ ️️️
تا قبل از در آغوش گرفتنش گمان می کردم زندگی فقط زنده بودن است... ️️️
امشب به همراه آغوشم برایت کمی خواب آورده ام انتخاب با توست یا به لبهایم برس یا به آغوشم... ️️️
دلم یک دوست می خواهد دلم یک شور می خواهد تنی داغ از هوای عشق دلم یک تو دلم آغوش می خواهد
خوش آن شب ها که تا آغوش من پرواز می کردی برایت شعر می خواندم، برایم ناز می کردی
مرا جانانه در آغوش بگیر موهایم را با آن دست های نازنینت نوازش کن و سرم را چون نوزادی دو ماهه روی سینه ات بگذار می خواهم تمام عمر نفسم از جای گرم بلند شود️ ️️️
گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است دل گفت که محرم تر از این عشق کدام است؟ بوسیدم و لب دادم و آغوش کشیدم نامحرم من!!محرمی و کار تمام است...
حس دوست داشتن که می پیچد در وجودم دوست دارم، آسمان رادرآغوش بگیرم دوست دارم دنیا را برقصانم...! نه...! دوست دارم در گوشَت زمزمه کنم، دوستت دارم...! ️️️
فهمم از جغرافیا آغوش توست ️️️
خوبِ من ،آغوشِ تو خلاصه ی تمامِ خوشبختی های جهان است ! در آغوشَم بگیر !!! که تکه های شکسته ی قلبم را فقط آغوشِ توست که ترمیم می بخشد️ ️️️
آغوشِ تو دیوارِ عشقمان است، ڪه... بے دلهرہ بہ آن تڪیہ میڪنم...️ ️️️
چقدر عصر دلچسب میشود وقتی چایَش از ڪافہ ی ِ تو باشد ..... استڪانے بوسہ با ڪَرماے ِ آغوشت شیرینے لبخند و عطر ِ نفس هایت ..
من تمام آغوشم را وقف تو کرده ام تو همه ی عاشقانه هایت را به من بسپار ...️ ️️️
دلم ... تو را میخواهد نه برای رسیدن به آغوشت فقط جرعه ای از آرامشِ نگاهت را میخواهم ...️ ️️️
من از تو نه گرمای آغوش میخواهم نه گرمای دستانت من از همه ی تو فقط یک حضور میخواهم تو که باشی همه ی زمستانهای جهان را تاب می آورم گرمای حضورت برای عُمری زمستان کافی ست️ ️️️
آغوش تو دنج ترین جای دنیاست... هیچ میدانی هر روز وقتی چشمانت طلوع میکند و گرمای آغوشت را سهم من میکنی حس میکنم من تمام تو میشوم تو شروع من.....
کاش یکی باشد مسلط به دوست داشتن با پیش فرضِ ماندن آنقدر که اضافه اش از آغوش ات بزند بیرون! و بداند زندگی بی دلبری های مکرر نه آبی گرم می کند، نه دل... ️️️
با من برقص !تنها مخاطبِ چشمهای شرقیِ تو منم یک لحظه شک نکن اندازه ی دقیق آغوش توست ، پیکرم️
چه می ماند از زندگی اگر که کم شود از دست هایم لذتِ در آغوش کشیدنت؟؟
نمیدانم چرا وقتی به آغوش میگیرمت دیگر به هیچ چیز، فکر نمیکنم .. شاید ، آغوش ، بن بست تمام افکارم است ...
آرامِ جانِ من... نمی دانم الان در کنارِ که هستی و دستِ چه کسی در دستانِ توست... چه کسی تو را در آغوش می کشد و روز و شبش را با تو می گذراند... ولی من اینجا، هنوز هرشب در اتاقم تنها، می گریم برایِ نداشتنت... هنوز داغدارِ از دست...
همه ے زندگے را خلاصه مے ڪنم درتو...که میخندم براے تو می بوسم براے تو آغوش تنها آغوش تو
و گاهی تنها خواسته ی یک زن، تمام شدن در آغوشِ مردیست که دوستش دارد ️️️
آغوش گرم خویش دمی بگشای تا پیش پای وصل تو جان ریزم...