خدایا میان تمام تلاطم های زندگی فقط همین بس که میدانم هستی… همیشه… همین جا… درست در کنار من !
سفید می پوشند تا سیاه نپوشیم... بخاطر این عزیزان لطفا در خانه بمانیم... .
فاجعه یعنی ، تو باشی، ولی نه واسه من...
خوشبختیتو جار نَزن نذار کسی بِگه خوش بحالش همین خوش بحالِشِ گند میزنه به زندگیت
جَذاب فقط اون پِسری کِه میدونه وَقتی بد اخلاقی و حوصِله نداری، باید باهات مهرَبون تر باشه...
بعضی ها عجیب خوبند یادشان که می افتی روحت جان دوباره میگیرد یادشان که می افتی بی اراده لبخند به لبانت مینشیند حتی وقتی کنارت نیستند لبخندشان؛تصویرشان؛ صدایشان؛حرفهایشان همه را پیشت امانت میگذارند و تو میمانی و یاد و آرزوی دیدار دوباره آنها
با خبر باش پس از ظلمت این چند صباح صبح دولت بدمد شادی ما پشت در است
بعد مُدتی اتفاقی عکستو دیدم، دیگه مثل قبل خوشگل ترین نبودی، یه آدم معمولی بودی ....
میخواستم اینقد واسش خوب باشم که دیگه هوس خوبیای یکی دیگه رو نکنه ولی نمیدونستم خوبی زیادی دلو میزنه...
دریا نرفته ساز چشمانم به جزر و مد مشغولند
همزادِ تاریکی پشتِ گل احساسم صدای پای شب می آید
تو دریا شو من قول میدم خودم تو موجت جون بدم
می خواهم کمی نفسم بند بیاید! ترجیحا در آغوش تو...
آدم های خوب از یاد نمیرن! از دل نمیرن! از ذهن نمیرن! ولی زودتر از اینکه فکرش بکنی از پیشت میرم قدر آدمهای خوب زندگیتون بدونید فردا خیلی دیرررررر....
امروز لابلای گل ها مادر هیچ رد پایی
هیچ احساسی بهتر از یه پیام غیر منتظره ، از کسی که دلتنگشی نیست...
شاید دیگه نه دوستت داشته باشم، نه ازت متنفر باشم ولی نمیتونم فراموشت کنم!
دلتنگی ساعت و لحظه سرش نمیشود جانِ دلم عصر جمعه برای من تمام آن لحظاتی ست که از تو بی خبرم تمام آن لحظاتی که حالم رانمیپرسی...
چشم هایت؛ چشمه های شراب لب هایت؛ باغِ خرما وآغوشت آفتابِ داغِ تابستان است.
گاهی دلت از سن و سالت میگیره میخواهی کودک باشی کودکی که به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه میبرد بزرگ که باشی... باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی...! .
گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است! دل گفت که محرم تر از این عشق کدام است؟
درد بی مادری ای کاش دوایی می داشت فاطمیه شده و اشک دمادم داری
کمی بمان! کمی به من نگاه کن! نگاهت تنها دلیل آرامشم است! در چشمانم نگاه کن دراین چشمان اشک آلود که همیشه درپی رفتن تو چشم انتظار به آمدنت بود حال که دوباره آمدی ؛ چرا این چنین مرا از خود می رانی ؟ چرا چشمانت را از من نگاه...
از نگاهت خواندم که چقدر دوستم داری ، اشک از چشمانم ریخت و از چشمان خیسم فهمیدی که عاشقت هستم حس کن آنچه در دلم میگذرد ، دلم مثل دل های دیگر نیست که دلی را بشکند! تو که باشی چرا دیگر به چشمهای دیگران نگاه کنم ، تو که...