خشکیده دریا میان نفت ماهی ، دودی شده
گریه کن بر حال خویش ای موج از دریا ملول لحظهای دیگر تو در آغوش ساحل نیستی
عاقبت در شبِ آغوش تو گم خواهم شد دل به دریا زدن رود تماشا دارد...
آرامتر از آبی دریاست نگاهت ️️️
آزاد نخواهی شد تقلا نکن ماهی درون تنگ دریا فقط زندان بزرگتری است
نه ! تو دریا نیستی من هم که ماهی نیستم! بی جهت اغوش خود را سوی من وا کرده ای!
برای کسے دل به دریا بزنید که همسفر بخواهد، نه قایق...
شک ندارم اشک می ریزند ماهی ها در آب اشک ماهی ها نباشد آب دریا شور نیست...
طرح زیبایی در سر ابر است آبشاری به عظمت دریا
فکر تو دریاست و من شنا نمیدانم
اجنه های رودخانه سنجاقم کردند وگرنه ماوایم دریابود
آه ... ای ماه ماهی تنها را تو به دریا برسان
از دریا آموختم هر که از حدش گذشت غرقش کنم...
برای داشتنت دلی را به دریا زدم که از آب میترسید...
بی تفاوت باش به جهنم !!مگر دریا مرد از بی بارانی؟؟
دلتنگی یعنی رو به روی دریا ایستاده یاشی و خاطره ی یک خیابان خفه ات کند
گفته بودم که به دریا نزنم دل اما کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم…!
کنار دریا عاشق باشی عاشق تر می شوی و اگر دیوانه دیوانه تر
دریای هستی من از عشق توست سرشار این را به یاد بسپار